گپ و گویش بندرعباسی

زبُن بندری اَدست اَرفتن ....حالا سینگو دِگه خرچنگ اَبودن

گپ و گویش بندرعباسی

زبُن بندری اَدست اَرفتن ....حالا سینگو دِگه خرچنگ اَبودن

عید کربون

   



وختی چولگریم غایه عید حال و هوای دگا شسته و هر عیدی صفا و لذت خاصی واگرش هسته ، عید کربون شاگوت عید حاجیون و ملت صحب عید سرو رو همدگه شابوسی و شاگوت انشالله حاجی ببی .....اما مراسم خیلی خشی که بین ملت بندر هسته و تا الان هم ادامه شه رفتن مردم با زیارت سیدسلیمون تو بالاشهر زیارت هسته که یک صفای مخصوصی ایشسته ، پسین کبل از عید تاکسی بار و بنز خاور و ده تن چولنگو شارهت بالا وا حصیل و پتنگ
اکامت شو ،حرکت به سمت زیارت ، با چاکه و کینگ و چمک بالا کمپرسی و تاکسی بار و بوک ماشین پشت ماشین ملت دلخش و شادرن ، هرکسی هم از محله ماشین اینهسته واگر هرکسی که جاهی بوده سوار شبو ...خلاصه پازیارت شارسید و بیخو جاه شاگت و کهر و بره ای که اماده شوکرده بی کربونی هموجا سر شابرید. هرکسی که کصابی بلد نهسته حیوونخو شداد بی مرود زیارت و از اونجاییکه مرود همه زیارتو طمهکارن نصف بشتر لاش بیخوشو شاواگت و دیم و یتا دست بی صاحبی شاداد و اگا اعتراض ادکرده شاگوت ای سهم اغان و ملت هم شاترسید چیزی بگن چون شاگو بی مرود زیارت هیچی مگا که کور ابی...، یک سال ما همی بلا واسرمو در هوند ، کهر ایکشت سهم بشته که ایواگت ،خونه خراب جگری هم ایسید بخوش ...موگوت ای خالو پ جگر کجان ....ایگت : کهرشما از همو اول جگر اینهسته، ...خلاصه خاطرئون خشی بی همه هستی ، شو عید ملت تا صحب شانشت و داهول و تعریف و حسابی خوش شاگذرونت ، یکی بیخو از کمون رد شکرد ، یکی پا دار گنوغی شابست ، یکی شش دوفه از رو کبر شجکی تا آبوس (حامله) ببوت ، یکی گرگ کنار شخارد تا زخم سری خوب ببوت ، یانی هیچ فرخی با بیمارستون لیلا اینهسته ، ملت اهتکات شوهسته و صاف و بی ریا هسترن،
.
نویسنده : پاپایا ایلزاده




 

        http://s3.picofile.com/file/7541001391/552175_366633730095554_1980142329_n.jpg

زار


«از بندرجرون تا بندرعباس» نام کتابی است از «احمد سایبانی» ؛ این کتاب به موضوعات گوناگونی مانند تاریخ شهر بندرعباس ، آثار دینی و تاریخی ، غذاهای سنتی ، فرهنگ عامه ، سابقه فرهنگی بندرعباس ، بیماری ها ، گویش بندری و ... میپردازد .

ما در اینجا مطلبی از این کتاب را که به مراسم آیینی «زار» پرداخته ، آورده ایم . ]البته همراه با تغییراتی[

زار

زار1 هر چند در بندرعباس و کرانه های جنوب ایران شناخته شده است ، اما بومی بندرعباس نیست و ره آورد ملوانان و جاشوانی است که از آفریقا و هندوستان و کرانه های عربستان به لنگرگاه ها و آبخَست های جنوب ایران سفر میکردند . بیشتر مردم تنگدست و بینوا به آن گریبان میشوند و آن را یک گونه بیماری دانسته اند که بیشتر جلوه ی روانی دارد تا جسمانی . از نشانه های بُروز آن را سردرد ، کمردرد و ناراحتی های قلبی یاد کرده اند که امکان دارد تلقین نیز در آن نقش مهمی داشته باشد .

در بندرعباس جز در موارد بسیار کمی ، کسی از زار نشانی ندیده است که آن موارد انگشت شمار نیز مربوط به گذشته های دور است و اینک سال هاست که از آن خبری نیست . درباره پیدایش زار و چگونگی دچار شدن به آن مطلبی منطقی و پذیرفتنی دیده و شنیده نشده است . پژوهشگران و محققین هم تنها به بیان آنچه دیده یا شنیده اند ، بسنده کرده و به کند و کاو آن نپرداخته اند . آن را میتوان در نهایت گونه ای بیماری مانند صرع دانست که بیمار را برای مدتی کوتاه از حال طبیعی دور میسازد .

هنگامی که کسی گرفتار «زار» گشت ، باید محیط پیرامون او را آرام و بی سـر و صدا ساخت . تن او را باید شست و با داروهای محلی خوشبو ساخت و تا هفت روز او را از دیدگان دیگران پنهان داشت ؛ حتی گفته اند که او را هیچ زنی ، چه محرم و چه نامحرم نباید ببیند . مداوای بیمار کار همه کس نیست و این کار فقط از «بابا» و «ماما» ساخته است که این بیماری و گونه های آن را خوب می شناسند و میدانند چگونه با آن برخورد نمایند . «بابا» در مداوای بیماران مرد و ماما در مداوای بیماران زن مهارت دارد . بین زن و مرد هم در دچار شدن به این بیماری تفاوتی نیست و هر دو ممکن است ، گرفتار آن شوند . چون زار دارای انواع و اقسام جوراجور است ، مداوای هر نوع آن نیز به روش ویژه ای انجام میگیرد . هنر «بابا» یا «ماما» در آن است که نوع زار را بشناسد و داروی مخصوص آن را بیابد . بیرون ساختن زار از بیمار را اصطلاحاً به «زیر کردن» یا «زیر آوردن» بیان کرده اند ؛ وقتی زارِ کسی زیر آمد ، بیمار از شـرّ آن رها میشود و زندگی عادی خود را از سـر میگیرد . خود زاریان ، زار را «هوا» یا «باد» مینامند که ممکن است در کسی وارد شود و او را گرفتار سازد ، از همین روی «زاری ها» را اهل هوا یا باد هم میخوانند .




در کرانه های جنوب گروهی از دردها که با دارو و درمان های پزشکی مداوا نمیشود را اصطلاحاً باد مینامند ؛ برای مثال اگر کسی از پادرد یا کمردرد رنج ببرد و معالجات رایج نیز در بهبود آن سودمند نباشد ، میگویند که منشأ درد «باد» است و یکی از کارهایی که برای مداوای بیمار میکنند ، این است که او را به «آب باد» میبـرند . «آب باد» همان آب معدنی است که ممکن است ، گرم یا سـرد باشد . زار هم بر پایه تعریفی که از آن کرده اند ، نوعی «باد» است که «بابا» یا «ماما» باید آن را مداوا نماید . «بابا» یا «ماما» خود روزگاری گرفتار زار بوده اند و تجربیاتی درباره چگونگی دچار شدن به زار و مداوای آن به دست آورده اند و میتوانند زار را از تن بیمار بیرون سازند . زار را افزون تر از هفتاد گونه برشمرده اند که هر یک حالات خاص خود را دارند و مربوط به جایی هستند ؛ مانند زارِ عربی ، هندی ، زنگباری و ... ؛ اما شناخته شده ترین آنها عبارتند از :

      متوری            Matoori

      نمرود             Namrood

      بابور              Baboor

      بومریم           Bumaryom

      په په              Papah

      دینگ مارو Dingmaro    

چنان که گفته شد ، هر یک از این زارها با خصوصیات خود نمایان میشوند و درمان آنها نیز با روش ها و راه های ویژه انجام میشود ؛ اما در مجموع وقتی که بیمار ، گرفتار به زار خوانده میشد ، در یکی از شب های هفته (معمولاً سه شنبه شب ها که اصطلاحاً شب چهارشنبه مینامند) آیین ویژه ای به سرپرستی و کارگردانی «بابا» یا «ماما» برگزار میگردید . «بابا زار» در حالی که جامه ی سپیدی میپوشید و خیزرانی در دست داشت ، مراسم آیینی را اجرا میکرد . بر روی پارچه ای که گسترده بودند ، داروهای مخصوصی مانند : کُندُر2 ، گِشتَه3 ، گُرَهکو4 و عود دود میکردند . کمی خوردنی نیز مانند حلوا مسقطی ، تخم مرغ پخته و ناپخته و ... میچیدند ، در این هنگام بیمار را در یک سوی مینشاندند و چادری بر سـر او می انداختند و یکی از مجمرها (گِشته سوز) که در آن گرهکو میسوخت ، زیر چادر و زیر بینی او میگرفتند (نوعی بخور دادن).




دود این داروها رفته رفته بیمار را از حال طبیعی دور میساخت . در این هنگام «بابا» یا «ماما» زار با خواندن کلمات خاص ، بیمار را وادار به انجام حرکات مخصوص میکرد . بیمار در آغاز شروع به جنبانیدن سـر و گردن و سپس همه بدن خود در زیر چادر مینمود (نوعی رقص).



هنگامی که این حرکات به اوج خود میرسید ، «بابا» یا «ماما» زار بالای سـر بیمار می آمد . از او میپرسید چه میخوری ؟ بیمار از خوردنی های روی پارچه چیزی را درخواست میکرد (بعضی از آنها تخم مرغ با پوست در دهان میگذاشتند و میخوردند) ؛ سپس از او میپرسید کیستی و از کجا آمده ای ؟ بیمار که از حال طبیعی خارج بود ، پاسخهایی میداد که اگـر روشن نبود «بابا» یا «ماما» زار با خیزرانی که در دست داشت ، بر تن او میکوبید و پرسش خود را دوباره میگفت ، بعد از این پرسش و پاسخ ها ها «بابا» یا «ماما» میگفت که این زار مثلاً «نوبان» است و از کرانه های آفریقا وارد شده است .



 پس از آن مجمرها را از زیر بینی بیمار برمیداشتند و بیمار را مدتی به حال خود میگذاشتند ، تا کم کم به حال عادی برگردد . همین که بیمار حال عادی خود را بازمی یافت میگفتند : زارش پایین آمده . چنین کسی شایستگی ورود به گروه اهل هوا و زاری ها را پیدا میکرد و این زار را تا پایان زندگی با خود داشت ، اما میبایست که گه گاه در آیین زار شـرکت نماید . در جریان پایین آمدن زارِ بیمار ، زاریان دیگر که در مراسم حاضر بودند نیز تحریک شده و شروع به حرکات تند و فریادهای مخصوص میکردند . «بابا» یا «ماما» زار با خیزران آنها را کنترل و آرام میکرد .

 شرکت در مراسم زاری ها برای دیگران آزاد بود (به عنوان تماشاچی) اما برای خود زاری ها دارای آداب و رسومی بود که باید رعایت میشد .


1. برای اطلاعات بیشتر از زار به تحقیق جامع نویسنده فقید شادروان غلامحسین ساعدی ، تحت عنوان «اهل هوا» ، از انتشارات امیرکبیر تهران مراجعه شود .

2. کندر = Kondor : ماده ای که از سوختن آن دود سفید بلند میشود .

3. گِشته = Geshtah : ماده ای خوشبو که روی آتش میسوزد و علاوه بر «زار» در مراسم ترحیم ، زیارت اهل قبور نیز میسوزانند .

4. گرهکو = Gorahkoo : ماده ای مرکب از شیره ی خرما ، میخک که در مراسم زار کاربرد ویژه دارد  . 


منبع : کتاب « از بندرجـرون تا بندرعباس » / تألیف احـمد سایبانـی

عـکـس ها از : احـمد بـازمـاندگـان قـشـمـی

گـردآورنـده : مـسـیـح شـغـویـی (چـوکــ بـنـدر)

::. گپ وگویش بندرعباسی | چوک بندر .::

 

مراسم زار و زارگیری



http://s3.picofile.com/file/7456722682/378202_264785383632453_1546631409_n.jpg



شایه مراسم زار و زارگیری باز مانده ی اَ عادت سیاهون ساحل خلیخ فارس بشت و ایطوکان که بعد از غروب اَفتو یجا تو لَردکی جَمع اَبن و وا آهنگون ساحلی که مخلوطی ن اَ کلمون افریقایی به نوعی چمک و رقص مشغول اَبن و ایکک ای کار ادامه اَدن تا اَ خُ بیخ

ود بشن و کف تو لُوشون در بیات و اَ پا بِکَن و تو ای حال بی اُ نظر کرده غیب اَدونن و اَگن که شفا پیدا ایکردن.
آفتو و ماه . دیریا و مایی . کوه و گل . سبزه و
درخت . جوک هو و روُخونه .مُغ و پرنده ون .دود وآتش. بارون پهلو ساحل نشینون ارجمند و گرامی بودن دیریا نوردون و جاشونن تو حرکت لنج وکشتی و وختی رِسته اَزنن و یا موکه ایکه بار لنجون پیاده اکونن شعرون و سرودون وا ریتم خاص وا آهنگون کدیمی که مخلوطی اَ موسیکی ساحلی و عربی و آفریقایی اَخونن
دو بیت ون و مثلون تو لهجه و گویش ساحل نشینون خیلی لطیف و دلکشن و آواز و شعرون همراه وا سازون بومی که کم کم اَبین نرفتن خونده ابوت
سوز عشک . غم یتیمی . درد و رنج . ناسازگاری روزگار . امید و انتظار بی هُندن مسافر دیریا .درد و پیری و گرفتاری تو ترانه ون محلی خلیخ فارس منعکس هستن
.........
محمد مذنبی

رسم ُون نوروز صیاد

مُشتن گِلِک وا درخت ُون یکی اَ رسم ُون نوروز صیاد داخه کشم و سلخ ن 


    http://s1.picofile.com/file/7452050107/Portal_Farhang_jashnhaibomisonati50.jpg

هارگیز گردونی


        http://s3.picofile.com/file/7449734187/untitled33.jpg


هارگیز گردونی مراسمی ن که کم و بیش فراموش نبودن ، مث باران بارَکُو و گازی ُون کدیمی و کبله دعا دگه کسی بی ای هم اهمیت نادندن ، هارگیز گردونی کدیم ُون شُوون سیزده و چهارده و پانزدهم شعبون همه جای هرمزگان و جنوب برگزار شَ بوده و حتی کشورون حوزه خلیج فارس ، مراسم هاگیز گردونی بعد نماز عصر و تاغروب ادامه ایشسته و چولَنگُون در لهرون و وا خُوندن ، هارگیس کرد کرد ،،، صحنن شما پرگ پرگ ، چاکلیت و شیرینی و اجیل شُو اَگِتَه و حتی بعضی جاون هم پول بی چولَنگ ُون شو اداده .. الان داخه اکثر جاه ُون کشم ای مراسم هستی و داخه بندر فکط چنتا محله ، زمون کدیم همه اهتکاد شو هسته ای چاکلیت ُ ون و شیرینی تبرُک ی بودن ، هم بخاطر ولادت امام مهدی (ع) و هم نزیکی رمضون

مراسم سر هو


      http://s3.picofile.com/file/7449503117/599725_332140483544879_104203707_n.jpg


جنگ زیباییها در مراسم سر هو(حمام دادن داماد)

ای حمومی ای حمومی اب حموم تازه کن
روایتی است از فرهنگی خفته در فلسفه ای ناب که تازه داماد و عروس را پاک و آراسته در شبی که کمتر از پادشاهی نیست بر تخت می نشانند؛ در سرزمین من که همانا خاک شرجی زده توام با افشان نور افتاب است داماد را بر اشتری مزین به گور و جرنگ های اویخته و قالیچه سلیمان نبی می نشانند تا در میعادگاهی خاص اتش خشم گرمای جنوب را با اب حمام به سردی دعوت کنند و حوض انباشته از لطافت را مهمان تن داماد جنوبی کنند ؛ زن و مرد پیرامون حوض با سرودی از جنس فولاد داماد را احاطه کرده تا حمله شیاطین و خبیثان سرگردان در طبیعت را بی ثمر نمایند؛ دیو و درونج ؛ سیحر و بیبری ؛ جنتک و پریزاد در نبردی سهمگین حول خنجر تیز و ردای سبزدامادی می چرخند ولی دعای لوبنک ملا علی حریم امن شستشوی داماد را فراهم می کند
؛پریزاد با موهای بلند شانه خورده و مژگانی اغشته به سرمه در نبرد زیباییها مغلوب شهلای بلند اهوان جنوب می شود؛ و نگاه اتشین عشق پریزاد در مقابل قد رعنای خیزرانی دخترکان ملبس به کندوره و لچک و جلویل اجیر می شود تا راه شب دامادی را بر جوانک فامیل هموار سازند.چندین مرد تنومند درون حوض زنگارهای غم و هجر روزگار با اب و صابون می زدایند و نگاهبانان در بزنگاه و عطفی بیاد ماندنی نیروهای مهاجم طبیعت را عقیم می نمایند؛ در این کارزار مشاته و ماما زار.؛ ملا و لوطی و چنگی حجم اتحاد خود را بر سر .بادهای دینگومارو و شیخ شنگر فرود می اورند؛ تا داماد مهیای پوشیدن لباس پادشاهی گردد؛ زنان اب اغشته به تن داماد را به سر و روی طفل خویش می کشند تا این منزلت نصیبشان گردد ؛ پس از پوشیدن لباس وسوار شدن بر محمل شتر ؛ ساز و دامن ؛ لنگ و گلومپک ؛ کون پرون و سرکنگی ؛ جوره و تومپک ؛ کیکنگ و شیهه وارد میدان جنگ اخر با انرژی های منفی طبیعت می شوند و اهنگ بالا ولایتی سازی با ضرب دهلی رقص تیرینجکی را مهیای اجرا می سازد ؛ و همه با هم زن و مرد ؛ دخترکان و پسرکان و حتی طفلان با جنبش تن و لباس .؛جشن پیروزی خود را در عرصه رقص زیبای بندری کامل می کنند....

پاپایا ایل زاده

نوروز صیاد

مائی کُشون و ماوی گِرون هم مث بکیه کُوم ون ایران بی خُو تکویم و رَسم و رُسومی شُ بودی ، که الان داخه کشم و بشته تره سلخ ای رسم و رسومات حفظ شو کردی و هر سال وا جشن گتن نوروز صیاد یاد کدیم ُون زنده اَکنن ، اخرین روز تیر که پایُون فصل صید کُولی و حَوُور ن وا بالا هُندن اَفتو ای جشن شروع ابوت وتا غروب ادامه ای شَه ، داخه ای روز هیچ کَ بی مائی گتن ناریت و حتی خاردن مائی هم ای روز ممنوع ن !!
ایشون اهتکاد شُو هستی که بایَ نَسل مائی ون حفظ بشت تا ای سفره خدادی وا افراط و صید بی رویه حیف و میل نبوت ، از روز بعد نوروز صیاد ما ئی گتن وا کُلگر (گرگُور) شروع اکنن و تا دهی گرما ، بیستی گرما ، سی ای گرما ، چهلی تا شصتی گرما (شصت روز فصل گرما یا تابستون ) ادامه ایشستن ، مائی ون مهاجر مثه حَووُر داخه جُوّا (بهار) و شهری ماه (پائیز) بَ دیریا هرمزگان اتان و فصل صید شون ای دو فصل ن 


http://s3.picofile.com/file/7448623331/11_7_22_1224516.jpg



اما روز نوروز صیاد داخه کشم : صحُب کهرون اَداخه گاش در اتارن و گِلِک بَ سر کهر ون و درخت ون اَمُشن ، حتی داخه سلخ گلک بَ در لهرون هم اَمُشن و اهتکاد مردم این که گلک بی کهرون و درخت ون اَ بلاوُون و افت ون دور اَکنت و در لهری که گلک بزنن روزی حلال بَ اجا اتات ، گلِک مُشتن هم با لوین خوانی همرا ن ، چولَنگُ ون کهره ون گوشه حیات یا گاش جم اَکنن و یتا پیرمرد وا لهجه محلی یَ چیزی اَخونت و گلک بَ کهرون و درخت ُون اَمُشت بعد یتا ورد اَخونت بی کهرون و درخت ون فُوت اَکنت !! بعد اَ ای همه داخه دیریا بی جُون شُوشتن اَرنگ ، و اهتکاد شو هستی تو ای روز جُون شُوشتن داخه دیریا تا نوروز سال بعد بی ای شون سالم اکنت ، بعد اَ ظهر هم لُو تیو جَم اَبن و دَهل زَنون و جونون وا جیمه نو و تر تمیز و گپ ترون هم وا دشداشه نَگَر و خیزرون نَ دست بی جم اوشون اضافه ابن تا با اجازه گپ ترون جشن شروع اَبوت ، زریف خوانی شروع جشنن ، که وا زبون بندری محلی و عربی و سواحلی اخونن و جواب ادن و مث سوال و پرس و مناطره ن که سوال ابوت و با اواز جم جواب ادنگ ، شعرون زریف هم اکثر ن کصه و حکایت مردون دیریان و سفرونی که چن سال وا طول ایکشیدن ، که وا شکل ، ازوا ، حربی ، ولیوا اجرا ابوتن ، ازوا غایه شادی که لیح ون پر ماهی بر روی جهاز اتات اخونن و حربی بعد تیفون که جهاز وا سلامتی بی بندرگاه اَرست و پیروز اَ جنگ تیفون و ضربه خونده ابوت و لیوا بخش سوم زریف ن که کارون هماهنگ جاشو و ناخدا رو جهازون باری و جنگی انجوم شودادی و غایه سفرون ای نوا زمزمه شوکردی ، کدیم ون زریف خونُون که هم جاشو بودنگ بی کار رو جهاز شو اوارده ایشون وا لنگر کشیدن و بالا بردن اُوزار کار شو شروع ابوده و حتی غایه دیدن خشکی دوباره شروع وا زریف خونی شو کردی ... روز نووز صیاد اواز خونی تا هُندن شُوشی ون ادامه ایشستن و واهُندن ای دوتا که جیمه سیاه نَگَر شون و رو خُو شو بستی و یتا پریتک خرما وا سر شو ن مث کلاهن ، اول حیرون اتان داخه مردم اگردن و بعد وُلَک اَزنن و مث ایکه اَ صدای دهل خوش شون نتات وا مَهر مُغ دمبال مردم اَدن مردم اَ دست ایشون دار اخارن ولی دست اَ شادی ناکشن و دهل و اواز ادامه ای شستن مردم اهتکاد شو هستی شوشی ون وا صدای دهل اَ خو  بیدار بودن و اَ پشت کوه هندن و ایشون اَ صدای دهل و جفتی خوش شون نتات ، بعد یتا اشتر پُون وا اشتری کوچک پیدا ابوت و اَ میون مردم تره لو تیو اریت و بی شُوشی ون و مردم اعتنائی ناکنت و شوشی ون هم کاری وا کاری ای شو نین مثلا اشتر وا هُو نیاز ای شستن و بعد یتا پرنده دیریائی اتات و وا مردم گپ ازنن و مُورگ دیریائی و اشتر پُون  هم بی دیریا ارن تا اَ هُو دیریا سلامت همیشگی خُو وا دست بیارن وا تاریک بودن هوا مراسم هم تمون ابوت
...
گرد اورنده : Genow

نوروز صَیاد


http://s3.picofile.com/file/7444245585/8101_449564221744837_196646596_n.jpg


نوروز صَیاد یکی از آدابین که رو به فراموشی نَرهتن بخاطر همی بَ پیشنهاد یتا اَ رفیک ُون اُمگُت چَن خَطی اَ اِی مراسم بنویسم

داخه اِی روز صید هر نوع موجود دیریائی ممنوعن و هیچ کَ داخه جزیره غذای دیریایی ناخَت
نوروز صَیاد اَ آخرین روز تیر ماه شروع ابوت و از ای روز نوع صید عوض ابوت و فصل شکار هَوُور ُو کُولی تَمُومن و از ای روز نه ای روز تمام روستاییون وا دیریا اَرن و جُون خو اَشورن ولی کسی حَک صید اینین و ای روز آزادی مائی ُون
و همچی اِهتکادی شوهَستن که نه ای روز تمام چشمَه ُون هُو شُون بَ دیریا اَرزت و هُو دیریا خیلی شفا بخش ابوت
......
عزی کشمی

رمضون داخه کشم ..... (کسمت اول )


20- 25 سال پیش ..اون زمون بخاطریکه وسایل ارتباطی نبودن یا ایکه خیلی کم بودن چَن نفر جَم بودَنگ بی همه بالا شهرون جزیره رَهتنگ و شوپرسیدنگ که کسی ماه ایدیدن یا نه و اگر ماه شُو دیده شاهُوندَرن بَ شهر و بی شیخ خبر شُ نَدا و اگه ماه نَشودیده مطابک حدیث پیامبر شعبان 30 پر شاکه و بعد روزه شاگه .... ای از اعلام رمضون...


http://s3.picofile.com/file/7443926234/293801_405862372795484_529589628_n.jpg


بی سَحر شخصی بُودن مَعرُوف به غُلوم دو زنون که وا دهل تمام شهر گشتن و دهل ایزدن و به مردم بیدار ایکرده و 3 روز آخر رَمضُون هم کَندِر به کوله اَیزدن و اَ خُونه ُون فطریه جَم ایکردن و ای فطریه که برنج یا خرما بودن بَجای ماجُب یَ ماه زحمت ای بودن ....

مَسیر حرکتی هم اَ چاه تَنگو شُروع شَکرده و شَ هُندَه بی تَره محله چابهار و اَ همو تَره دور شازَه بی تَره محله مسنی و مَجد جامع و لُو تیو تا رسیدن وا لَهرون خُو
..
عزی کشمی