گپ و گویش بندرعباسی

زبُن بندری اَدست اَرفتن ....حالا سینگو دِگه خرچنگ اَبودن

گپ و گویش بندرعباسی

زبُن بندری اَدست اَرفتن ....حالا سینگو دِگه خرچنگ اَبودن

اسکله کدیم


http://s3.picofile.com/file/7446604301/304792_261684740609184_1517055313_n.jpg


عسقله یا اسکله کدیم


در سال 1301 در زمون حکومت حسین قلی خان ما فی نظام السلطنه در ضلع جنوبی اداره گمرک {ساختمونه عمارت کلاه فرنگی} در ساحل دیریا اولین اسکله بندر به طول تقریبی 70 متر با پایه فلزی درست بوُ
و از اونجا تا داخل محوطه و انبارون گمرک دو خط راه آهن شوکشیده تا جنسون و کالاون بوسیله واگن کوچک دستی جابه جا بکنن .. یتا اسکه دگه هم در جریان جنگ اول جهانی تو مشرق نابن درست شوکه که بشته جنبه نظامی ایشته وحالا اثری ازش نین
....
محمد مذنبی

عمارت کلاه فرنگی

http://s3.picofile.com/file/7446330642/555113_261542580623400_898996949_n.jpg


بعد اَ اِیکه پُرتکالیون اَ داخل هورموز اخراج بودن . و فعالیتون بازرگانی بی بندر مُنتَکل بُو هلندیون اجازه شُگِفت تا تو بندر تجارت بُکنن و تُند دَس بکار بودن بی خوشون تجارتخونه و اَمبار درست شُکه ایشون تا وختی تو خلیخ فارس هسترن تو کار تجارت ابریشم و خشکبار هسترن .و اَ شاه عباس اجازه درست کردن کارخونه شُگفت { اَ کار و تولید کارخونه اطلاع درستی نین ولی اَگن . ای کارخونه اسلحه و مهمات درست شَکه همون عمارت کلاه فرنگی بودن که تو بعضی نوشته ون به اسم کلعه بندر هم شُوگفتن . ای ساختمون و بنا سه طبکه چارتای خیلی گَپی و اَمبار ون تلوی ایبودن رو طبکه دومی هم یتا هشت گوش وا دار و چندل شو ساخته که محل دیده بانی بودن و چون ای بنا مث کلاهی هسته که اون زمون فرنگیون تو اروپا وا سر خُ شانهاده تو بندر بهش عمارت کلاه فرنگی شاگفته . بعدن که هلندیون اَ بندر رفتن ای ساختمون بی حکومت واگذاز بوُ .که ساختمون گمرک تو طبکه زیر هسته و اَمبارنش شوفروخت که دکتر منصور جلالی اینوشتن شیخ احمد گله داری ایخریدن و امبار خودی ایکرد

....
محمد مذنبی

زبُون لارکی

زبان لارکی اغاز بلاگنویسی من
در سال 1384 بود در بلاگ سورو ، بلاگ اسکای که فعلا فیلتر شده و در دسترس دوستان نیست
فعلا سورو به خانه جدید www.suru.blogfa.com نقل مکان نموده و بعضی مطالب به این بلاگ منتقل شده بعضی هم که منتقل نشده در فیسبوک در اختیار دوستان قرار می دهم
از جمله مطلبی کوتاهی در باره زبان لارکی ، من با این مطلب کوتاه پا به دنیای مجازی گذاشتم ، چون عاشق موسیقی و تاریخ این دیار هستم سعی کردم در این زمینه در حد توان خودم مطالبی جمع اوری و بصورت نوشته های کوتاه در بلاگ به اشتراک بگذارم ، تشویق دوستان ونظرات انها مشوقی شده که تا امروز لنگان لنگان ، با شما عزیزان همراه باشم ، بگذریم که نا اگاهانی هم بودند که فحش ونفرین نثار نموده یا تحدید کرده که به حسابت می رسیم و.......

7 سال گذشت و در این مدت خیلی چیزها از شما و پیشکسوتان دنیای مجازی هرمزگانیها یاد گرفتم . از جمله رسم ماندن و یاران تنها نگذاشتن . پس هستم ،می نویسم و می مانیم.
این نوشته خبر تولد نوزاد دیگری در خا نواده بلاگهای هرمزگانی است ، با این امید که این کودک بتواند در کنار دیگر دادا و کا کا ون هرمزگانیش ( بلاگهای هرمزگانی ) ، راه و رسم زندگی انسانی و وفادار ماندن به پدر و مادرش یاد بگیرد ، و دادا و کا کا ونش کمکش بکنند تا این چولانگ گپ بشت ، دومادش بکنیم و سر هیشش چمک بکنیم و نوه و نکیرش هم بگینیم .
تاریخ تولد: ۱۲/۱۲/۱۳۸۴ تولد اولین بلاگ چوک سورو (نویسنده )

*************************

چاوتنی ؟(چطوری ، حالت چطورن )

داخه خیلی اَنوشته ُون در باره زبُون ُن جنوب همیشه اشاره کوتاهی ابوتن بی زبُن کمزاری و ایکه شمال کشور عُمان داخه منطکه مَسَندُوم (مسندام جنوب تنگه هرمز) ای زبُن کبیله شَهُو ن(داخه عرب ُون بی الشَحی معروفن) برت رام توماس یکی اَ کارگرُون دولت انگریز (انگلیس) تو خاور میونه چن سالی هم داخه عمان ماموریت ای بودی. او داخه مسافرت خُو بی کُمزار و خصب وا زَبون جدیدی اشنا اَبوت که اصن شباهتی وا عربی که زبون رسمی عمان ن ای نبودن ، برت رام توماس تو تحکیک خُو متوجه اَبوت که چیزون زیادتری اَ زبُون ُن ایرانی داخه ای گویش هستی تا عربی

ای مسئله بی او ایکک جالب بودی که مطالعه بشتری اَ ای زَبون جدید بکنت
و بَ ای نتیجه اَرست که زَبُن مردم ون ساکن کمزار و دبا و خصب شاخه ای زَبون ایران بودی و داخه گروه زبون ُن جنوب غربی ایران جائی شَستن
برت رام توماس سال 1930 کتابی منتشر اکنت که تو صفحه 799 کتاب اگیت : کمزاری لهجه (زَبُون) یکی اَ کبیله ُون عرب وا نُوم شَهُون
بعد ای تاریخ ما حضور زَبُون کمزاری تو تمُوم نوشته ُون زبون شناسی منطکه نَ دیدیم وا ایکه ما داخه هرمزگان ای زبون وا عنوان لارکی اشناسیم ولی هیچ نوشته کاملی بی معرفی و فرم بندی ای زَبون مُ نبودی


        http://s1.picofile.com/file/7445197739/396040_2994910170854_351735360_n.jpg

 

حدود ده هزار نفر داخه منطکه مسندام عمان و همه مردم بُومی لارک وا ای زبون گَپ اَزننگ

تو لارک ای زَبون هَنو فرم اصلی خُو حفط ایکردی ولی داخه خصب و کمزار و دبا بخاطر زیاد استفاده کردن زبون عربی داخه اداره ُون و مدرسه ُون و رادیو و تلوزیُون چولَنگُ ون و جَوُنون بشته تره عربی نرهتنگ الان کلمه ُون عربی %40 زَبون کمزاری منطکه مسندُوم تشکیل شو دادی
ولی داخه لارک کلمه ُون ایرانی ای زَبُن بَ شکلی اولی محفوظ بودی . بعد انکلاب خیلی اَ لارکی بی امارات و عمان مهاجرت شو کردی ، اخرین باری که وا لارکی ُون مهاجر تماس اُمَسته متاسفانه اُمدی زبون عربی بی لارکی غلبه ای بودی
زَبُون لارکی وا لَهجه مینُوی و بلوچی مکرانی کمی نکطه مشترک شو هستی هَمطو وا زَبون لارستانی ، ولی نزیکی بشتر ای زَبون وا داخه ایران بخصوص زبون لُری و کردی بشترن و بعضی کلمه ُون وا همون تلفظ و معنی ن
مثِ :قززان= منجل=دیگ
خوو ا = نمک اَگن بی کُردی
کلمه ُون فارسی خیلی زیاد داخه زَبون لارکی دیده اَبوت ، مثِ :خانه = خانوغو
مرد = مردوکو
چنتا جمله کوتاه بَ زبُون لارکی
پ گییا تای ؟ = اَ کم جا نَ هُندنگ
کییا تو خوری = چه نخاردی
بپ تو گییا هه ؟ = بپ شما کَم جان
م تو خاووم = موا بخُوُوم
م تو گوم = مه اَگَم
م تو خوروم = مه اَخارُم
خافتن ، گُتن ، خاردن بالا وا پیشوند تو و پسوند م تغییر شکل شو دادن
زبون لارکی (کمزاری ) وا بندری هرمزگان خیلی مشترکات شُو هَستی و اَ هم تاثیر شُ گِتن
بشتر لارک شهری ون (لارک دو منطکه ای شستن لارک کوهی و لارک شهری ) بندری راحت افهمن و گپ اَزنن

نویسنده : گلشن سورو
برگردون بی بندری : Genow

فرودگاه کدیمی بندر لنگه


ای ساختمان فرودگاه کدیمی بندر لنگه ن ، ای دومین فرودگاهی ن که بعد اَز فرودگاه قلعه مرغی تهران داخه ایران شو ساختن ، با ایکه بعد اَ ای فرودگاه فرودگاه جدیدی داخه لنگه ساخته بودن ولی بی توجهی بی ساختمان فرودگاه کدیمی باعث تاسف ن ، نادونم بی چه مسئولین بَ فکر بنا ُون کدیمی و ساختمان ُون تاریخی هرمزگان نَهن ، کارخونه خونجی شُو چَلوند و جائی دادگاه درست نکردن ، مدرسه دانشمند وا خاک یکسان شو که و مدرسه جاوید و ......

...
عکس : وبلاگ شیبکوه(آهای خبر)شیبکوه

Genow


http://s3.picofile.com/file/7443615371/4vabg28nxm3irdt4vo.jpg

خُلوص بستک



خُلوص روستای کوچکی اَ توابع کُوخرد ، شهرستان بستک ن و کبله دستِ هرمزگانن خُلوص 18 کیلومتر وا جناح فاصله ایشستن ، محدوده خلوص مابینِ کوه گچ بستک ، کوه ون ناخ ، روخونه مهران و گتاوه و کاشنو کبله دست خلُوص ن اَ شَرق هم بی هرنگ ارست

مَردُم خلُوص هندی الاصلن که هَنو هم هندی گپ اَزنن و ایشون خیلی وخت پیش اَ هند بی ای منطکه مهاجرت شو کردی ، روایت ن که ایشون کبل اسلام هُندن بی ای منطقه مهاجرت شو کردی و وا هُندن اسلام بی منطکه ایشون هم مسلمون بودن و با مرور زمون هَنو هم زبون مادری شون حفظ شون کردن و وا هم هندی گپ اَزنن و بی چولَنگُ ون خو هم هندی یاد ادن و وا باکی مردم خُودمونی یا اچُمی و فارسی گپ اَزنن .. افرین بی ایشون که چندین سالن اَ دیار اصلی خُو ذور بودن ولی زبون خُو ایاد شو نکردی ولی متاسفانه ما بندری ون ..... !!!!
.
منبع : سایت ویکی پدیا
برگردون بی بندری Genow

روزون رفته

یاد روزون رفته عکس استاد نعیمی


تلی tali

تلی tali
تلی بافی یکی اَ صنایع ون دستی مینون که بشته زنون و دختون ای کار انجوم ادن بی بافتن تلی رشمون . خوس . بالش تلی 6 تا چرخک . تلی بافی { کدیجه} استفاده ابوت . تلی تو رنگون مختلفی بافته ابوت و کاربردش روی تنبون زنونه بندری و دور اوستین و کالور جومه زنونن . طرز کارش اول بالشتک انوسن رو چوغن و وا دس ابافن . انواع شَک . زری سه شطه. شَک عین القمری . کله کندی . لبه لبه ای . گل اشرفی ساده . سن المشار . عاشقون . دال دالی . ده کبله ای .الملک هستن
....
محمد مذنبی
عکس : خانم مصدق


کلیون

از کدیم کلیون کشیدن جزو کارون روزمره ی مردم بندر بودی و معمولا وختی که هوا تاریک شبوده و یخو هوا هم خنکتر شبوده ، اعضای خانواده شارفته رو گفاره شانشت وا کلیون کشیدن و گپ زدن . دگه کلیون کشیدن راهی بوده بی خستگی در کردن .
حالا دگه یه کم نسبت به قبل پیشرفته بودن و به جای کلیون کشیدن و گپ زدن ، شو که بو انینن پای سریال و دگه کسی کلیون ناکشت .
الون دگه فقط بعضی از جوونو و مم گپوهُنِ پیر دلشون هوای کلیون لنگه ای اکنت .
دگه مثه قبلن بوی دود کلیون جایی وا مشامت نارست .

ایـ عکس هم اَ یه تا زنو مال بازارن که کلیون اکشیدن . عکاس bolbolha


خندغ

پلنگ مژه ها و ماهرویان جنوب سفیران شادی(خندغ)

صدای کیکنگ و ناله چون کوچه را درنوردید، صدایی به اشنایی و زیبایی مرغ سحر و بوی مشک و ختن از قد رعنای گله زنان محله با عطر کاه و گل دیوارهای خاطره هم اغوش شدند، دیوارهای مست و سیراب از باران هفت شب و هفت روز.

عطر فتنه در تار و پود جلویل و چادر رقص کنان در مقابل برق گلواژه های خوص مشام من عاشق پیشه پرمدعا را نشانه گرفت تا سراسیمه گشاینده ورودی خانه باشم.، آغلی چوبی را چون کنار کشیدم ،فرشتگانی پرگشوده ،بالبانی گلگون و چشمانی مست از شراب سادگی و لطافت زندگی هارمونی کیکنگ خویشتن را دگرباره از سر گرفتند، فرستادگان خدای عشق، زمین را می خرامیدند تا خلقت زیباییها را در بایگانی خاطره های شیرین من جا دهند ،گویا از اینده بی خندغ و سرزمین مرده و خاموش ما خبر داشتند، جامهای بلورین شربت های فیمتو(وینتو) با رنگ خون عشق از مادرم هدیه لبان و حلقوم خشکیده زیبارویان شد تا حنجره های شیشه ای و نازکشان بی ترک درفضای محله جولانی از جنس مهر دهند



از میان زیبارویان شاخه ای یاسمن رویید و چون اهویی رمیده با حسن و جمالی وصف ناشدنی ، مژه گان خویش را بر هم کشید و دریای نیل قلب مرا بی عصای موسی شکافت و انگاه که نقش برقع را از چهره ربود بنفشه های خیس را از گلگونهای خویش با انگشتان مزین شده از نقش حنا پاک کرد، من ربوده در دام شهلای اتشین نگاهش عنان از کف ربودم و ورق دیگری را از صفحه قلبم در بایگانی سرنوشت خویش جا دادم ،سرنوشتی در اینده ی بی خندغ و جشن هفت شب و هفت روز.

چاپارهای خوش سخن و خوش مشرب ،روزهای حنابندان عشق و زفاف عشاق را شمرده و پیوسته یاد اور می شدند و از بال پروانه تا گلبرگهای سبز ترانه به درازا سخن می گفتند، مبادا کلامی از صفای مجلس را لابلای باغ لاله ها جا بگذارند، وجد توصیف ناشدنی وجودشان چون سایه ای مرا دنبال میکرد و هر دم ازبی زیبارویان و بی جشن هفت شب و هفت روز اینده گلهای پرپر شده می ساخت تا در جریان ممتد رود خاطره شناور باشند. فرشتگان مه رو بلورها را دگربار سر کشیدند و با اهنگ موزون خرام پیشگی ، اوای کیکنگ را با صدای نازک خود در فضای کوچه هدیه کردند تا پیک مهر و صفا را درمنزل بعدی مشایعت کنند.باری در قلب اروپای مدرن لحظه ای خندغ های دلربای بندر مرا ملاقات کردند تا خطی کوتاه در وصفشان بیارایم. بسیار کوتاه چون نقش خاطره.......

۱۵ /۷/۲۰۱۲
..پاپایا ایل زاده..