گپ و گویش بندرعباسی

زبُن بندری اَدست اَرفتن ....حالا سینگو دِگه خرچنگ اَبودن

گپ و گویش بندرعباسی

زبُن بندری اَدست اَرفتن ....حالا سینگو دِگه خرچنگ اَبودن

خندغ

پلنگ مژه ها و ماهرویان جنوب سفیران شادی(خندغ)

صدای کیکنگ و ناله چون کوچه را درنوردید، صدایی به اشنایی و زیبایی مرغ سحر و بوی مشک و ختن از قد رعنای گله زنان محله با عطر کاه و گل دیوارهای خاطره هم اغوش شدند، دیوارهای مست و سیراب از باران هفت شب و هفت روز.

عطر فتنه در تار و پود جلویل و چادر رقص کنان در مقابل برق گلواژه های خوص مشام من عاشق پیشه پرمدعا را نشانه گرفت تا سراسیمه گشاینده ورودی خانه باشم.، آغلی چوبی را چون کنار کشیدم ،فرشتگانی پرگشوده ،بالبانی گلگون و چشمانی مست از شراب سادگی و لطافت زندگی هارمونی کیکنگ خویشتن را دگرباره از سر گرفتند، فرستادگان خدای عشق، زمین را می خرامیدند تا خلقت زیباییها را در بایگانی خاطره های شیرین من جا دهند ،گویا از اینده بی خندغ و سرزمین مرده و خاموش ما خبر داشتند، جامهای بلورین شربت های فیمتو(وینتو) با رنگ خون عشق از مادرم هدیه لبان و حلقوم خشکیده زیبارویان شد تا حنجره های شیشه ای و نازکشان بی ترک درفضای محله جولانی از جنس مهر دهند



از میان زیبارویان شاخه ای یاسمن رویید و چون اهویی رمیده با حسن و جمالی وصف ناشدنی ، مژه گان خویش را بر هم کشید و دریای نیل قلب مرا بی عصای موسی شکافت و انگاه که نقش برقع را از چهره ربود بنفشه های خیس را از گلگونهای خویش با انگشتان مزین شده از نقش حنا پاک کرد، من ربوده در دام شهلای اتشین نگاهش عنان از کف ربودم و ورق دیگری را از صفحه قلبم در بایگانی سرنوشت خویش جا دادم ،سرنوشتی در اینده ی بی خندغ و جشن هفت شب و هفت روز.

چاپارهای خوش سخن و خوش مشرب ،روزهای حنابندان عشق و زفاف عشاق را شمرده و پیوسته یاد اور می شدند و از بال پروانه تا گلبرگهای سبز ترانه به درازا سخن می گفتند، مبادا کلامی از صفای مجلس را لابلای باغ لاله ها جا بگذارند، وجد توصیف ناشدنی وجودشان چون سایه ای مرا دنبال میکرد و هر دم ازبی زیبارویان و بی جشن هفت شب و هفت روز اینده گلهای پرپر شده می ساخت تا در جریان ممتد رود خاطره شناور باشند. فرشتگان مه رو بلورها را دگربار سر کشیدند و با اهنگ موزون خرام پیشگی ، اوای کیکنگ را با صدای نازک خود در فضای کوچه هدیه کردند تا پیک مهر و صفا را درمنزل بعدی مشایعت کنند.باری در قلب اروپای مدرن لحظه ای خندغ های دلربای بندر مرا ملاقات کردند تا خطی کوتاه در وصفشان بیارایم. بسیار کوتاه چون نقش خاطره.......

۱۵ /۷/۲۰۱۲
..پاپایا ایل زاده..

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد