دنباله کتاب یادتن اثر زنده یاد صالح سنگبر
یادِتن تو گرما اُ که نَم شَهُند / چِکَدَ بویِ گُل ابریشم شَهُند
یادت هست تابستان ها که هوا گرم بود و شرجی زیاد می آمد چقدر بوی خوش افشانه های درخت گل ابریشم {درخت بومی هرمزگان} لذت بخش بود
یادِتن کِرمِری و سَنگ چِلِکا / یادتن دار توپُی و دار کِلِکا
دونوع بازی بومی محلی دخترانه
دونوع بازی محلی بومی پسرانه
یادتن تو ریغَکی گازی درا / حریر باد ِ سُهیلی رو سِرا
توی {ریغ} شن بازی کردن داخل شن {درا} نوعی بازی بومی محلی
{باد سهیلی} باد خنکی که در فصل تابستان از سمت دریا می وزد که چون شرجی
آن کم است خیلی دلنشین و دلنواز است در بالای خانه . حریر سهیلی همان لطافت
نسیم باد است
یادِتن کِی رَوُ کَنجَل یادتن / یادتن سی کَه وُ مَنجَل یادتن
{کِی رَه} آلات زینتی زنانه از طلا یا نقره که در انگشت پا می کنند و {کنجل} = سرمه
{سی که} وسیله ای که در قدیم از چوب درست می شد برای نگهداری مواد غذایی
جهت جلوگیری از دست رسی گربه وجانوران موذی که معمولا از سقف آویزان و با
طناب بالا و پایین می شد
{منجل } در گویش محلی به دیگ اطلاق می شود
یادتن مُمَغ وا اِستَک شادا / گوش دل به جُفتی دوستَک شادا
در دوران گذشته ماهی {ممغ} ساردین را با هسته خرما می فروختند .که هسته خرما را را می جوشاندند و استفاده خوراک دام می شد
وبا تمام وجود با گوش دل به نوای جفتی از سازهای بادی گوش می دادیم که توسط {دوستک} دوست محمد زمانی استاد این ساز اجرا می شد
یادتن پَشمَکُن غُلی گزی / یادتن مُولودی مُحله اَوَزی
پشمک های که شخصی بنام غلام گزی درست می کرد
یادت هست مولودی خوانی در محله اوزی { محله اوزی ها که اکثرا از اهل تسنن
بودند در میلاد پیامبر مراسم با شکوهی همراه با تقسیم حلوا و شیرینی و
مراسم خاص مولودی خوانی برگزار می شد
شُو ِگرما رو گُفارَه یادتن / آسُمُن غَرکِ ستاره یادتن
شبهای تابستان روی گفاره{ در اکثر خانه های قدیمی چند کنده درخت را در
زمین می کوبیدند و روی آنرا با {سوند} بافته ای از شاخه و برگ درخت نخل را
روی آن می انداختند و بعد از ظهر ها و شب ها روی آن استراحت می کردند و
مقتی شرجی روی برگ های نخل می ریخت حالت خنکی پیدا می کرد . و شب ها بدلیل
عدم رو شنایی کافی آسمان درخشنده تر و پر ستاره تر بود
.
محمد مذنبی
...
Genow
جـایـی کـه دل اَگیـنِت
دسـت خـدا بـه جُنـی
خاکش ایشَستِن حتی
بــــرقِ گـــــلابَــتــونـی
جایی که چشم هر مُغ
اَکیـت وا چـــشـمِ اَفـتُـو
بـاد اَ رو دیریـا شـرجـی
سوغات اَتاره هر شُـوو
-شک مَکُن همی جان-
شعر : فاطمه یوسفی
عکس : حمید ترخان
شعر اَ خانم فرزانه فرخی نژاد