گپ و گویش بندرعباسی

زبُن بندری اَدست اَرفتن ....حالا سینگو دِگه خرچنگ اَبودن

گپ و گویش بندرعباسی

زبُن بندری اَدست اَرفتن ....حالا سینگو دِگه خرچنگ اَبودن

یادتن با ترجمه فارسی3

یادِتِن کَفشِ کَن و چارتا یادتن / مارَه دیریا دل ناشتا یادتن کفش کن { محل در آوردن کفش و دمپایی قبل از ورود به ایوان } چارتا که معمولا به وسیله چهار ستون ستون فبل از اتاق قرار داشت. به دریا می رفتیم صبح قبل از صرف صبحانه پا چُلُودُن هَمه رَغبَن ماکِه / وا دِموُک بی مَشُ پَر کَن ماکه کنار اجاق صبحانه خود را می خوردیم . و با باد بزن دستی پشه ها ومگس ها را پراکنده می کردیم ماهِ روزَه گازی دَلّمُو خاشه / پَهلو تاوه نُنِ چَمچَمُو خاشَه ماه رمضان بازی گل بازی خوش بود. کناره تابه های پهن و آهنی و گرد که زیر آن با خار و خاشاک روشن و نان چمچمو نان محلی را روی آن می پختند چقدر خوش بود یادِتِن گازی ماکِه وا تِک تِکُو / یادتن ماه محرم چَک چَکُو یادت هست بازی می کردیم با حشره ای بنام تک تکو . ماه محرم هیاتی در سه روز آغاز ماه محرم با خواندن نوحه و زدن دو تکه سنگ ویا چوب بهم و گرداندن الم در محلات آمدن محرم را به اطلاع مردم میرساندند یادتن ما تِرسیدَه از بی بَری / یادتن دَم شاکه گندم شَمبِری یادت هست ما را می ترساندند {از بی بری } نوعی موجود خیالی وافسانه ای یا بیماری بری بری {جذام} یادت هست درست کردن گندوم و نوعی سبزی بنام شمبری ککه شامل نخود .گندم. تخم شمبلیله . شیره خرما . پودر زنجبیل . پودر هل می شد یادتن ما رَفتَه کَنِدنَ اَغِر / یادتن غایِه خا شِه شیرین گَزِر یادت هست می رفتیم به خارج از شهر بعد از بارندگی برای کندن {اغر} نوعی قارچ محلی وحشی و خودرو شبیه سیب زمینی فصل خوش ببار نشتن {گزر} نوعی هویچ به رنگ بنفش که در منطقه نایبند در قدیم کشت می شد بسیار شیرین و خوشمزه بود تُو بِگَه غِنگ غنگِ گوَچا یادتن / وُ دِگه جار شازَه هُوشا یادتن صدای بیرون آوردن آب از چاه بوسیله گاو و صدای غنگ غنگ آنرا بیاد دارید. هوشا. آگاه کردن مردم از موضوعی . در قدیم اگر حیوانی یا چیزی از مردم گم می شد افراد بخصوصی که صدای خوب ورسای داشتند در محلات چیز گم شده را با صدای بلند به اطلاع دیگران می رساندند که گم شده مطعلق به چه کسی است . محمد مذنبی عکس : مهدی هرمزی

یادتن با ترجمه فارسی 2

دنباله کتاب یادتن اثر زنده یاد صالح سنگبر
یادِتن تو گرما اُ که نَم شَهُند / چِکَدَ بویِ گُل ابریشم شَهُند
یادت هست تابستان ها که هوا گرم بود و شرجی زیاد می آمد چقدر بوی خوش افشانه های درخت گل ابریشم {درخت بومی هرمزگان} لذت بخش بود
یادِتن کِرمِری و سَنگ چِلِکا / یادتن دار توپُی و دار کِلِکا
دونوع بازی بومی محلی دخترانه
دونوع بازی محلی بومی پسرانه
یادتن تو ریغَکی گازی درا / حریر باد ِ سُهیلی رو سِرا
توی {ریغ} شن بازی کردن داخل شن {درا} نوعی بازی بومی محلی
{باد سهیلی} باد خنکی که در فصل تابستان از سمت دریا می وزد که چون شرجی آن کم است خیلی دلنشین و دلنواز است در بالای خانه . حریر سهیلی همان لطافت نسیم باد است
یادِتن کِی رَوُ کَنجَل یادتن / یادتن سی کَه وُ مَنجَل یادتن
{کِی رَه} آلات زینتی زنانه از طلا یا نقره که در انگشت پا می کنند و {کنجل} = سرمه
{سی که} وسیله ای که در قدیم از چوب درست می شد برای نگهداری مواد غذایی جهت جلوگیری از دست رسی گربه وجانوران موذی که معمولا از سقف آویزان و با طناب بالا و پایین می شد
{منجل } در گویش محلی به دیگ اطلاق می شود
یادتن مُمَغ وا اِستَک شادا / گوش دل به جُفتی دوستَک شادا
در دوران گذشته ماهی {ممغ} ساردین را با هسته خرما می فروختند .که هسته خرما را را می جوشاندند و استفاده خوراک دام می شد
وبا تمام وجود با گوش دل به نوای جفتی از سازهای بادی گوش می دادیم که توسط {دوستک} دوست محمد زمانی استاد این ساز اجرا می شد
یادتن پَشمَکُن غُلی گزی / یادتن مُولودی مُحله اَوَزی
پشمک های که شخصی بنام غلام گزی درست می کرد
یادت هست مولودی خوانی در محله اوزی { محله اوزی ها که اکثرا از اهل تسنن بودند در میلاد پیامبر مراسم با شکوهی همراه با تقسیم حلوا و شیرینی و مراسم خاص مولودی خوانی برگزار می شد
شُو ِگرما رو گُفارَه یادتن / آسُمُن غَرکِ ستاره یادتن
شبهای تابستان روی گفاره{ در اکثر خانه های قدیمی چند کنده درخت را در زمین می کوبیدند و روی آنرا با {سوند} بافته ای از شاخه و برگ درخت نخل را روی آن می انداختند و بعد از ظهر ها و شب ها روی آن استراحت می کردند و مقتی شرجی روی برگ های نخل می ریخت حالت خنکی پیدا می کرد . و شب ها بدلیل عدم رو شنایی کافی آسمان درخشنده تر و پر ستاره تر بود
.
محمد مذنبی
...

Genow


یادتن با ترجمه فارسی

بدرخواست چوکو
یادِتِن روزُن رفتِه ی شهر خُ / تولَکُ نیشپلی ُ اُن مَهرِ خُ
یادت هست .بیاد داری چگونگی روزگار رفته گذشته شهر خود را
زنبیل یا سبد های بافته شده از برگ درخت نخل که هم برای حمل خرما ومیوه و ماهیگیری استفاده میشد
نیشپیل : نخ ماهیگیری که هم برای صید با قلاب استفاده می شد هم برای نگه داشتن {لُنگ} پارچه ای که مردم قدیم بپاه می زدنند وتا زده {لُنگ} را لنگوته میگویند
ومهَر . چوب خشک درخت نخل که نخ ماهیگیری به آن آویزان وتا کمر در آب می رفتند اینگونه صید را سر مهَری می گویند
یادتن پا بِگِلی مُای هَور / یادتن مُای تنوری تو تنور
بیاد دارید خانه های ساخته شده از گل وخشت خام که تا نیمه ساخته می شد و سقف آن را با چوب و شاخه ها و برگ درخت خرما پوشیده می شد.وماهی هوور {تن ماهی} در این خانه ها
یادت هست خوردن ماهی که داخل تنور پخته می شد
یادتن گازی ماکِه تُلُمپکا / پُسُ دُخت وا کِلِ هم دادا کا کا
تلمپکا . نوعی بازی محلی بومی . پسر و دختر همراه هم مانند خواهر و برادر
یادتن مَحلَه سیاهُ گازی زار / یادتن سیزده بدر تو کادِهار
یادت هست محله سیاهان بازی زار{ مراسم خاصی همراه با موسیقی برای درمان امراض روحی و ماوراء طبعت }
سیزده بدر در قادهار . منطقه ای حوالی روستای سرخون که در قدیم آب فراوان داشت
تو زِمِستُن تو سِرا زیر پتو / چیچکای دلنشین بَپ گَپوُ
زمستان ها که هوا سرد بود در زیر پتو گوش می دادیم به داستان های دلنشین و شیرین پدر بزرگ
یادتن جِلبیلِ خُوسی و لَچَک / مم غُلی جَهلَه شَزَه زیر کَچَک
یادت هست روسری های که از خوس و ریسمان های رنگی بافته می شد و کلاهی زر دوزی شده که زنان برای نگهداری جلببل و روسری بر سر می گذاشتند
و مادر غلام جهله نوعی کوزه آبخوری کمی بزرگتر .زمانی که در بندر آب لوله کشی نبود مردم برای آوردن آب جهله را زیر بغل می زدند و به لوله های عمومی سطح شهر می رفتنند و پس از پر کردن آب آن را با مهارت خاصی بروی سر می گذاشتند و به خانه می آوردنند
یادتن گُرگا و پَمپُرک یادتن / یادتن شِعرونُ نصرک یادتن
دو نوع سبزی محلی بومی پمپرک خرفه یا خولفه / نصرک ترانه سرای بومی بندر .یادت هست گوش می دادیم به اشعار سروده شده ایشان
..
محمد مذنبی

که پروند بر کمر وا تولک و داس

که گرما هندن و رطب زیاد بو .... برای جمع کردنی مُشتا به پا بو
که بابا صحب زود از خُو بلند بو .... که پَروِند بر کمر بر مُغ سوار بو    
که پروَند بر کمر وا تولَک و داس .... به امید خدا یا حضرت عباس      
که تولَک رطبی سر پِنگ نغارین .... خوراک ظهرمو برنج هوارین        
بدو بابا که مُردُم سر اَفتو .... مِزارِمه ببند پا کُنته اَمبو    
خودت سایم بکن با طاق انجیر .... فاتحم هاده تخم کَمَنزیل            
   هَلُو پَمپِن که مُرداسنگ زلالن .... زرک سُرخِن کلک سرخ نیمه حالن

شعر اَ کمبر احمد
.
چـوک شغـو

دیریا بودن موج

چَک ُو چُوکُون مُون هَمه چِم به راهِن
خُردن که و هم بی پناهِن
که لنج مُون سَمِرن ، دِیریا بُودن مُوج
روانه گطرن ، دیریا بودن مُوج
یتیم ُو چِیرُو شُو مَکُو تُو الله
رَحمت کُجا ره ، نجات هادَه بی ما
الله اکبر ، لا اله الا الله

شک مکن همی جان

جـایـی کـه دل اَگیـنِت
دسـت خـدا بـه جُنـی

خاکش ایشَستِن حتی
بــــرقِ گـــــلابَــتــونـی

جایی که چشم هر مُغ
اَکیـت وا چـــشـمِ اَفـتُـو

بـاد اَ رو دیریـا شـرجـی
سوغات اَتاره هر شُـوو

-شک مَکُن همی جان- 

شعر : فاطمه یوسفی 
عکس : حمید ترخان


بَه کُربُنِت بَشُم شادِت بگَردُم ... ای مُم

لالایی

بَه کُربُنِت بَشُم شادِت بگَردُم
دِل و جُنُم نِنَه درمُن دردُم

شُوِ سَرد و سیا دستِت وا گَرزنگ
مه مُرواریدُم و تو مِثل کالِنگ

بَلا گردُن دَردُنِت بگَردُم
اَگه کَدرَت نَدُنُم مه نَه مَردُم

حَسُودُنِت اِلهی خِیر نَگینِن
اَ باغ زندِگی خو گُل نَچینِن

دِرختِ کوچکُم مه ریشَه می تو
مه بی تو هیچّی اَم اندیشَه می تو

شعر : ابراهیم منصفی و عکاس : سیاوش لقایی
.
چــوک شـغو

بندرعباس گلستونن . بغلش باغ و بوستونن

بندرعباس آباد بودِن ... شهر جدید برپا بودِن
خونه شُدادِن بی مردم ... شهر ما حالا زیبا بودِن

بندرعباس حالا بندِرِن ... همه پولدار و تاجرِن
دِگَه نارَم به خارجَه ... خاک بندر جُواهرن

بندرعباس گلستونِن ... بغلش باغ و بوستونن
به خصوص ایـ باغ ایسین ... شُلُوغِن پر از مردمِن

بندر حالا بودن گل و زار ... کـَپـَرون بودِن برکنار
پهلو بـرکه میر شمس الدین ... خونه درست بُکُن هزار

شعر اَ فاطمه رضایی
عکس : سیاورشن
ایـ شعر مال دُورَهین که شاه دستور ایدا کپر و لهر و ... واگرن و خراب بکنن و به جاش خونَهون نو و جدید بسازن .
.
چـوک شــغـو

بی مه فرقی شنکرده ، آسمون افتوه یا سرد

پشت سر نگات مکرده ،تا که بلکه بربگردی
باورم هنو نبوده مث کوه غصه سردی
ادونم کشتن عاشق ،رسم خوب و از قدیمن
اما هندم که بدونم رسم تو هنو همینن
مه که پابند منبوده ،مث ابر آسمون گرد
بی مه فرقی شنکرده ،آسمون افتوه یا سرد

عشق تو بند ایزه واپام ،خونم ایرخت توی شیشه
موندم ایجا تا بدونی ،دنیا مرد عاشق ای شه
منتظر مندم و مندم ،شو و روزم همه سر بو
پشت دیوار غرورت ، همه عشق مه هدر بو
چه بگم چطو بنالم ،درد دل خیلی زیادن
که نگاه پر غرورت سر مه وا باد ای دادن

بال سیمرغی شواسته ،سفر با تو پریدن
صبر ایوبی شواسته ،غم از تو دل بریدن
کاشکی باورت شبوده که دلم کتوک دردن
نه تووت نسوختم اما افتوم سردن و سردن
چشمونم رو به غروب سرخ بی تو ،به چه حالی ن
مث چشم باز ماهی که میون حوض خالی ن
منتظر مندم و مندم شو و روزم همه سر بو
پشت دیوار غرورت غم عشق مه هدر بو

شعر اَ خانم فرزانه فرخی نژاد

س.ت