بربال سمندر خاطره ها نشستم
تا پرواز دهم کبوتران را
بر من بتاب ، ای شب ، چراغ روشن خاطره
برمن ببار ای ترنم دل نشین
ازعشق بگو ،از واپسین های خوش
از لحظ ها ، از صبح روشن زلال نور
ازآشنای عزیزِدل غمین
ازاقتدار خورشید ونور بگو
ازماندن وبودن، جاری شدن بگو
ازغم نگو،ازآه واندوه و،از واپسین های زودگذ ر
ازمرگ نگو ،واز جدائی های دل خراش
ازنور وخورشید وزلال آب بگو
از بندر جیرون ، وهرمزگان بگو
از کوه گنو بگو ، ازدیریا ومشتا بگو . از سید مظفر قدیم . از پنجه علی و کادهار
از سینه زدن و، واحد ،وچکچکوی آن زمان . ازعشق بگو ازمهر بگو واز صلابت
انسان وآدمی . جان خودت قسم ، ازغم مگو ، از درد مگو ، ازمحنتی که بودن
نصیب مون ...
.
چوک سیم بالا
عکاس : کاوُوس جوّی
(طبیعت جُونِ هُرموز)