گپ و گویش بندرعباسی

زبُن بندری اَدست اَرفتن ....حالا سینگو دِگه خرچنگ اَبودن

گپ و گویش بندرعباسی

زبُن بندری اَدست اَرفتن ....حالا سینگو دِگه خرچنگ اَبودن

ای گو


http://s3.picofile.com/file/7578633545/198001_420721817998473_657685408_n.jpg
عشک ، آدمو بی پروا اکنت ، جسارت وشوجا ات تو عشک مهم ، تا ،بی آون برسی ، وگر نه آدمون ترسوو وبزدل ، تو نیم راه امونن . وما نه باید ، ترس بی خومون ، راه هادیم ، وگر نه کارمون اکیت با ...
دست خوم که ن هه . هرچه ایکه ، ای دل صاب مصب ایکه . از همون روزی که شم دی ، دگه نفهمی چی ب سرم هوند. بی م ای ابو تو ی عالم دگه . هرچه بیشترش م دید ، روح وفکرم ویرون تر ، ش بو ، روح زنگ زده ، اوم ، صیقل ، ش ، دا، وبیشتر ، م دیوونه اش ، م بو . شوون با آن کندوره زیباش ، روپلکونم ، راه ش ره وپسین نون ، ش هند که ببینت جای پاش ،چه اثری ای ،نهادن ، رو، چشونم ونگاهم .
کارم بوده ، دی دن او، واگ ،ی روزی بی او ، نمه دی دید ، عین مائی ئی هست ترم که رو خاک پل م زه .
هرچی ،ای ک ، همون چشمون کنجل کشیده اش ، ایک ،اون شبک مودن سیاهش ، اون سینه ها، انگار جماز دل هسترن . دل که سهله ، سنگ هم هستری ...
ظهر که ش بو ، طرفا خضرشهند . وکتی م دیده، سحر، م ،بو، تشنش ، مبو. م ،واست ، عین ی جرعه هوو خنک ، ب ،نوشومش ، تا کلبم جلا ها دیت . گرمای تنش ، مواسته ، که ، هووم بکنت . سینه هاش ، مواسته که بالش سرم بشت.
دی دنش ، عادتم بوده ، وخاستنش ، نماز خوابوم . نه شرف ، م خواسته ،و ن ابرو، فکت او، و او.
ن ، م ، تونستم ، پشت دل تنگی عشک و دل شوره ها، گیر بکنم ، ما عاشک هم بودیم . ای سنت وتحجرن ، ک ، ای توو، شکاوت ، خرمن ، اکنت . مگر دوست داشتن ، گناهن ؟ . آدمونی که ،عشک ، شو نا فهمن ، وهیچ وکت درخلوت دلشون ، بر بال اون تکیه شو نکردن ، نوتونن بودونن ، که عشک یعننی چه .! وب همین خاطرن که ...
از ی کصه گپ (خور)
چوک سیم بالا

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد