زبُن بندری اَدست اَرفتن ....حالا سینگو دِگه خرچنگ اَبودن
زبُن بندری اَدست اَرفتن ....حالا سینگو دِگه خرچنگ اَبودن
عشک ، آدمو بی پروا اکنت ، جسارت وشوجا
ات تو عشک مهم ، تا ،بی آون برسی ، وگر نه آدمون ترسوو وبزدل ، تو نیم
راه امونن . وما نه باید ، ترس بی خومون ، راه هادیم ، وگر نه کارمون اکیت
با ...
دست خوم که ن هه . هرچه ایکه ، ای دل صاب مصب ایکه . از همون
روزی که شم دی ، دگه نفهمی چی ب سرم هوند. بی م ای ابو تو ی عالم دگه .
هرچه بیشترش م دید ، روح وفکرم ویرون تر ، ش بو ، روح زنگ زده ، اوم ، صیقل
، ش ، دا، وبیشتر ، م دیوونه اش ، م بو . شوون با آن کندوره زیباش ،
روپلکونم ، راه ش ره وپسین نون ، ش هند که ببینت جای پاش ،چه اثری ای
،نهادن ، رو، چشونم ونگاهم .
کارم بوده ، دی دن او، واگ ،ی روزی بی او ، نمه دی دید ، عین مائی ئی هست ترم که رو خاک پل م زه .
هرچی ،ای ک ، همون چشمون کنجل کشیده اش ، ایک ،اون شبک مودن سیاهش ، اون
سینه ها، انگار جماز دل هسترن . دل که سهله ، سنگ هم هستری ...
ظهر که ش
بو ، طرفا خضرشهند . وکتی م دیده، سحر، م ،بو، تشنش ، مبو. م ،واست ، عین ی
جرعه هوو خنک ، ب ،نوشومش ، تا کلبم جلا ها دیت . گرمای تنش ، مواسته ، که
، هووم بکنت . سینه هاش ، مواسته که بالش سرم بشت.
دی دنش ، عادتم بوده ، وخاستنش ، نماز خوابوم . نه شرف ، م خواسته ،و ن ابرو، فکت او، و او.
ن ، م ، تونستم ، پشت دل تنگی عشک و دل شوره ها، گیر بکنم ، ما عاشک هم
بودیم . ای سنت وتحجرن ، ک ، ای توو، شکاوت ، خرمن ، اکنت . مگر دوست داشتن
، گناهن ؟ . آدمونی که ،عشک ، شو نا فهمن ، وهیچ وکت درخلوت دلشون ، بر
بال اون تکیه شو نکردن ، نوتونن بودونن ، که عشک یعننی چه .! وب همین خاطرن
که ...
از ی کصه گپ (خور)
چوک سیم بالا