گپ و گویش بندرعباسی

زبُن بندری اَدست اَرفتن ....حالا سینگو دِگه خرچنگ اَبودن

گپ و گویش بندرعباسی

زبُن بندری اَدست اَرفتن ....حالا سینگو دِگه خرچنگ اَبودن

عاشق



http://s2.picofile.com/file/7576395585/47346_314039215376835_289437942_n.jpg
- بازهم شروع کردی! تاکی می خواهی به این ننه من غریبم ادامه بدهی ؟ آخه این هم شد کار وزندگی که توبرای خودت درست کرده ای !؟ آدم یه بار بدنیا میاد ویه بار هم از دنیا میره ! چرا می خواهی خودت زجرکش کنی ، گور پدرش که رفت ! دختر که توی این
شهرقحط نیست ، تا بخواهی ،چیزی که فراوونه دختر ! یکی ازیکی خوشگل وزیبا تر!اون نشد یکی دیگر! دیگه نه عزائی میخواد ونه ماتمی برای خودت اینچنین درست کنی ، حالا نه دوره نجماست ونه فرهاد وشرین !.
خوش شانس ، این حرفا نزن ، تو نمی دونی، تونمی تونی بفهمی ، چون عاشق نبودی ! عشق ایمون نداره ، عشق منطق نداره ، عشق هیچ نداره ! فقط همون داره که می خواد ،آدم اگر می خواد بمیره ، باید برای همون بمیره که دوستش داره ، واگر می خواد زنده بمونه هم باید برای همون باشد !. دل این چیزا حالیش نیست ! آخه این دل صاب مرده نمی تونم کاری براش بکنم ، همش غصه ی آنوداره ! . دل آدم وقتی پیش کسی گیر کنه ، گیر کرده ! کنده نمیشه ، کاریش هم نمی تونی بکنی ، اینا حرفه که میگن فراموش میشه ، کشکه !.
آخه، دوسال زمان کمی نیست ، دوسال ازگار ما با هم بودیم !می دونی دوسال ؟ چه روزهائی داشتیم، چه حرفهائی که ما با هم نداشتیم ، ازخودمان ، از بچه هامان . بچه هائی ، که حتی اسم هم برایشان انتخاب کرده بودیم ! شکوفه وامید .
چرا باید اینطورباشد خوش شانس؟ چرا زمانه اینقدر بی رحم است ! پس کوآن عدالتی که می گن ؟! خدا قبولت ندارم !
صحبت ازدختر نیست خوش شانس ، صحبت از دل است ، میدونی ، این دل منو می کشه ! اگه چاره دردش نکنم ، هیچ مرهمی بجز اومرا تسکین نمیدهد ، آخه میگن هر دلی مرهم خودشو داره ، دل منو هم مرهم خودشو می خواد !.
تونمی دونی خوش شانس،دست هایش بوی شب می داد ، بوی اقاقیا ، ونفسش ، امیدی بود برای بهروزی ، وچشم هایش ، چراغی بود برای جستجو، و صلابتش، آرامشی بود درتن وجان . تمام وجودش ، زندگی بود،شعربود،موسیقی بود، حتی قهرکردنش !. وقتی اولین بار بوسیدمش ، لبش طعم نارنج می داد، گرم وپر التهاب ، وسماجتش التهابی دیگری بود برای تکرار. ونگاهش ... تو نمی دانی خوش شانس ، که شیشه شکسته ، خرده هاش تیز تر است !

من هنوز به حرفاش اعتماد دارم ، حرفاش هنوزتو گوش جانمه ! .این خودش نبود که گفت نه ، وما باید تمام کنیم ! توگوشش خواندن خوش شانس . هرچه کرد آن مادر لعنتیش کرد!
اخه چه جوری قبول کنم ، او که همیشه می گفت ،عشق ، آدمو بیدار میکند اگر همه دنیا مخالف باشند من وا میستم ،من همیشه بر تو می وزم ، وبا تو هستم ، که درادامه فراز تنها نباشی ! قدم باید استوار برداشت تا به مقصد رسید، وگرنه تزلزل مارا خواهد برد، مادرم که سهل است ! نه خوش شانس ، حتمآ مادرش گفته شیرم حرومت می کنم ، دخیل می بندم ،وهزار طرفند ودروغ دیگر. مادرش یه اجنه ایه که لنگه نداره !،حتمأ آنو چیز خورش کرده ! من باید این طلسمو بشکنم !
- چه جوری می خوای این طلسمو بشکنی ؟ با عجزولابه ،عزلت گزینی ، بشینی گوشه خونه وعرق بخوری وهی سیگار بکشی ، ویااین پرت وپلات هائی که به هم می بافی ! ویا که می خواهی درست این طلسمو بشکنی ؟ ومثل یک مرد عاقل بگی ، زندگی که بپایان نرسیده ، آدم باید در برابر جذرومد زندگی ، کوه باشد واستوار.!
نه عزیز ، حرفات بوی کهنگی وبوی تحجر میده ، توکه از مادر او متحجر تری ! با این خیال بافی ها واین چرت وپرت هائی که میگی ، توگوشش خواندن ، چیز خورش کردند! وهی بشینی اه وناله کنی ، طلسمو که شکسته نمیشه هیچی! ، طلسم عمر خودت شکسته خواهد شد وعمرت بباد خواهد رفت! .
حرصم گرفته بود از حرفاش ، عمر در برابر عشق چه ارزشی دارد خوش شانس!بیستون را عشق کند! می دانی؟ اگر عشق نباشد عمر هم هیچه !عمر بدون عشق ، مثل نخل نرپیریه که باچوبش گفاره درست می کنند! عمر زمانی ارزش داره که توش عشق باشه ، درد باشه! دردی که تورا بسوزونه ، تا احساس کنی که زنده ای ! جان داری ! و گرنه، نمی تونی بفهمی ! عشقه که جان راشکوفا می کند وراه نشونت میده ، نور میده وآدم احساس می کنه که ز نده است وگرنه نخوت وکرختی در جان ریشه می زند. بی عشق شهوت غلیا ن می کند ، وتن دست مایه تمنا وخواهش می شود. این عشق است ، که انسان ر ا پالایش می دهد، به ا وج می رساند واز ورای آن ، انسان دوباره جان می گیرد وعزیز می شود ، وگرنه تن با تن ، انسان را خوار می کند. این عشق است که در درون شعله می کشد ومی سوزاند وچون ققنوس دوباره زنده می شود. عمر بدون عشق ، عین شرجییه ، که فقط شوره داره ودیگر هیچی !.
خوش شانس ، باید عاشق باشی تاحرفهای من بفهمی !.

- دست ور دار، اینها همش مزخرفه ! آخرش هم ، همان تن به تن است وبعدش هم کلنجاربابچه های قدونیم قد که پشت هم ردیف میشن ! دیگه عجز وناله نداره . مگه تو مریم می خواستی قاب بگیری ؟! اینقدر رمانتیک نباش ، زندگی وعمر آدمی ، بیش از اینهاارزش دارد که تو برای خود ساخته ای! مث دیگران با یکی ازدواج کن و بچسب بکار وزندگی . این دوروزه عمر ،! این همه ناله وزاری نداره ! دیگه دوره فایز ونجما هم گذشته ! اینها همش قصه است ! همین گلی دختر همسایه مان ، دختر خوبی است ، ادای فرنگی ها هم در میاره ، اگرمی خوای ، بگم به ننه که بره برات خواستگاری ؟! هیچی هم از مریم کم نداره ؟!
پس چرا می خندی ، مگر حرفام خند ه دارست ؟ !

خنده که خوبه ، باید گریه کرد ! نه عزیز،درشب گیر نکردی ودر زیر آوار عشق نماندی ، برای همین است که از... صحبت می کنی . فرار از واقعیت می باشد . اگر انسان باخودش رو راست نبا شد ، کلاهش پس معرکه است ، حال می خواهد در هر مساله ای باشد. اشتباه تواین است که می خواهی ،هر طوری که زندگی وعشق می فهمی به دیگران القا کنی ! البته گناهی نیست ولی یک خود خواهی بتمام معنی می باشد.
به همین راحتی ننه بره خواستگاری !

- آره ،حالا تو اسمش بذار خودخواهی ! مگر دیگرون چکار می کنند؟! میرن خواستگاری ، دست ور دار، توهم فکر می کنی انگار نوبرش آوردی ! دیگران عاشق نشده اند ، واین توبودی وهستی که عاشق شدی وبس ! من خودم هر روز هزار بار عاشق میشم ! واگر این فرماند ه نبود ، تا حالا چندین بار رفته بودم خودم خواستگاری، نه ننه.
لب خندی می زنم ومی گویم ،هرکس سوزد ، بنوعی دردرون خود. واین شعر می خوانم .
دراندرون من خسته دل کی داند کیست – که من خموشم ، واو درفغان ودرغوغاست .


نویسنده :غلامرضا دادنهال
عکاس : رهبر امامدادی

نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] 1391/09/19 ساعت 11:34 ق.ظ

سلام

من میگم در باره عشف غیر خدا میشه تجدید نظر کرد چون مربوط به فصل خاص در عمر هستن عمری که یه بهار دارهکه هر ماهش ده ساله
یه تابستان
یه پاییز
و......
عشق غیر خدا مثه کف روی دریاست تازه که یه واقعییته وبشه بدست گرفت باهاش نه شسته میشی نه سیراب هیچکس همراه نیست ....تنهای اول

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد