ای چیچکا براگردت به حدود سالون پیش وحتیکه پرتکالیو وارد جزیره هورمز
بودن ؛ زمونیکه البو کرک بی آلکس یکی ازافسرون ارتشخو ماموریت ادت تا گشتی
حول و حوش بندر بزونت .
گرمای شهریما و فصل شورت و گاریزاز راه رسیده و چهک گرما
دگا اشکهته و هوا پچویی خنکتر از پشته بوره ؛ خالک هرموزی که راهنما و
ناخدای گروهان تجسس البو کرک هسته صحب گاه دوشنبه سر سرگخو دراز ایکشیده و
با عایشه مم چولنگوش برنامه شارهت تا برن مینو دیدن خاهش و تا روز پیشنبه
گیر بکنن و خریدخو از پیشنبه بازار بکنن و پشتا بیان که همی موکع صداه آلکس
از زیر سرگ به گوش خالک ایخارد که نگتن هی کالک(خالق) ؛کالک ...
آلکس
یک جوان حدود ۳۰ ساله ؛ کد بلند و با مودون زرد که مدل دم اسبی از پشت
مودوخو شیست .و یک ادم شوخ طبع و خیلی مردمدار هسته که تو جزایر همه خاطریش
شاواسته...الکس واخالک خیلی شوخی شکرد و خیلی واهم رفیک هسترن ..خالک که
یخورده زبون پرتکالی یاد ایگفته تا اندازه ای شدونست و الکس هم یخورده
اصطلاحو هورموزی از خالک یاد ایگته....
الکس هونده پی خالک تا بگت که
صبا صحب زود وایه برن بندر و همی موکع عایشه بی خالک ایگوت پ مینو رفتن
خومو چه ابوت ...خالک ایگو بابا چپ بزن تا ما گپخو تمون بکنگ
...............ادامه شستی.......
.
پاپایا ایلزاده