گپ و گویش بندرعباسی

زبُن بندری اَدست اَرفتن ....حالا سینگو دِگه خرچنگ اَبودن

گپ و گویش بندرعباسی

زبُن بندری اَدست اَرفتن ....حالا سینگو دِگه خرچنگ اَبودن

پری روی



مه پری روی بدیدم

از قضا یک دختری
قد بلند بالا دو چشمان
مثل زهره مشتری
سینه اش غرق از طلا بود
دست و پاش پر از حنا
جمله ای چون نور مهتاب
از حریر بود در بریش

اون عروس نالان و زاری
زیر عرش اسمان
با خدا راز و نیازش
اینچِنین میکرد بیان
ظلمی که بر من بکردن
آن پدر و مادرم
بر مسلمانان نکردن
ظلم گویان کافران

دوره ظلم و ستم
لشکرکشی ایکه درمیان
صحبت مهر و محبت
رفت از ای و بر زبان
بحر پول اون مرده شورون
طالب مرگن و بس
درد خود کردم بیان
تا بدانن دختران

حقم خو صادر کردن
آن پدر و مادری
غافل از پشت بردلم
خنجر زدن ناباوری
خاطر عیش عِیشَتِ
دنیا شدن مشغول و بس
بر من تازه بلوغ
چهل ساله دادن شوهری

از لحاظ زندگی
هیچی ندارم کم رسی
منزلی از سنگ مرمر
مال پول دارم بسی
هیچِ چیز جای محبت
چشم و دل پر ناکنه
دل که از جفتش جدا بو
هرگز اهنین دل خشی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد