سید محیا
تو جنوب کمتر کسی پیدا ابوکه وا شروند که شروه -شروا شلوا هم اگن علاکه ایبشت و دوبیتیون سید محیا واگوشش نی خرده بشت.
سید محی الدین متخلص به مَحیا تو روستایی به اسم کال که در زمون حیات محیا جز فرامزان بستک بودی و حالا جز لامرد لار
استان فارسن تو کرن( قرن )یازدهم درسال 1020هجری متولد ابو و بنا بر
روایتی صد تا صدو بیست سال عمراکنت.سید محیا به شکار و اسب سواری وتیر
اندازی علاکه زیاد ایودی و محل شکارش بنگر بیخ شیش کیلو متری غربی ده انوه
گوده و محل سوارکاریش 9کیلومتری همی ده انوه گوده تو مسیر کافله (قافله)
بستک-لارکه وا لرد محیا معروفن بودی که همو جا یتا برکه (آب انبار) درست
اکنت که وا برکه محیا معروفن .
محیا هم مثل دوبیتی سرایون دگه جنوب مثل فایز - باقر -دشتی و دیگرون تو متن زندگی مردم کدر شناس جنوب جا ایشه .
ساحل نشینان بی پیرایه و بی ادعا در سفر دور و دراز دیریایی وا خوندن
شروند محیا رنج سفر و درد غربت کم وهموار شاکه و مادرن بی خابوندن نوزادخو
پای گهواره دو بیتون محیا وا شروند زمزمه اکنن.محیا مورد علاکه مردن وزنن
شعر دوست استان های هرمزگان فارس- خوزستان و حتی بلو چستانن . سفر سیاحتی
محیا به جاسک _ بیابان- میناب بندر خمیر بندرعباس-لنگه گاو بندی بید خون در
شرق عسلویه وبردخون در دیر بوشهر و به لار و شیراز و اصفهان بی مباحثه و
مشاعره در دارالعلم ایی شهرن و به
عربستان بی مراسم حج و به هندوستان سفر اکنت .
دو بیتیون محیا شامل معما وچیستان - مذهبی - مثل و عاشکانه که مه وا چند دوبیتی اشاره اکنم .
عاشکانه
سر بی عشق سامانی ندارد / غم دلبر سر انجامی ندارد
بسی محیا بپرسید از طبیبان / مریض عشق درمانی ندارد
نگارا شربت از لبهات بفرست / گلاب از گوشه چشمات بفرست
برای توتیای چشم محیا / کف دستی زخاک پات بفرست
مثل
خوش از روز جوانی وقت هی هی / دف و چنگ و رباب و مطرب و می
عجب عیش و نشاطی داشت محیا / ( جوانی تا به پیری پیری تا کی)
جوانی دادم و پیری خریدم / که من سودی درین سودا ندیدم
برای خاطر دلدار محیا / ( ازآن روزی که ترسیدم رسیدم)
مذهبی
ولم تا خیمه بر روی زمین زد / علی شیر خدا شمشیر دین زد
برای خاطر دلدار محیا / براق از جنت آورد و به زین زد
معماو چیستان
عجایب قدرتی دیدم در این بر / حدیثی از تو می پرسم برادر
که محیا صنعت نادیده دیده / که یک دختر بزاد از چار مادر
امید وارم که مورد پسند شما بشت.
منبع :کتاب اشعار سید محیا نوشته احمد حبیبی
برگردن وا زبن بندری : حبیب سورویی و Genow
عکس : وبلاگ رادیو گلها که اسم عکاس شو ننوشته
عالی بود فیض بردیم جزاک الله خیراً
خوشحالیم که استفاده تُکه