گپ و گویش بندرعباسی

زبُن بندری اَدست اَرفتن ....حالا سینگو دِگه خرچنگ اَبودن

گپ و گویش بندرعباسی

زبُن بندری اَدست اَرفتن ....حالا سینگو دِگه خرچنگ اَبودن

ادبیات دنگ و طیارت در فرهنگ جنوب

ادبیات دنگ و طیارت در فرهنگ جنوب
باد شرجی و سهیلی لنگه های درب ورودی لهر ملا علی را تکان می داد و حاجی شریفه برای ادای فریضه نماز در وسط حیاط مشغول وضو بود که اواز بلبل بر شاخسار لیموی چهارفصل ،شریفه را به فرستادن صلوات ترغیب کرد و گفت:؛ خبرت خش ،خبرخش ، خیراست انشالله و دقایقی بعد صدای امواج دریا چون اهنگ همیشگی چله گرما مردمان خفته در خواب را به کار و تلاش روزانه دعوت می کرد تا جنبش همیشگی فضای شهر را با سروصدای خود سرگرم سازد.
مم صالح وا نعلین دوبند خود اول صبح درب لهر ملاعلی را کوبید و وارد حیاط شد و بافریاد همیشگی خود خلوت ملاعلی را که در چارتا مشغول تلاوت قران بود راشکست و با صدای بلندفریادزد که : ای شریفئو کجایی دی؟ ملا علی درجواب گفت :شریفه و اگی درد ،ناتونی مث ادم در بزنی؟ مم صالح با ریشخندی همیشگی خطاب به ملا گفت: چپ بزن ای پیرمرد گوگ در هونده بعداز سالی هنودنگی لهتو ناتونی جلو لو نحست بگری، که در همین حین شریفه از توی سه دری بیرون امد و به ملا نهیبی زد و مم صالح را به داخل سراه دعوت کرد، مم صالح بی مقدمه گفت که شریفه جون بی ای پیرمرد تری بگه در کتاب بکردت و روز خش بکنت که ماوات وامید خدا تو همی ماه هیش صالحو بکنگ ، دگا معطلی فایده اینینی ،که صالحو شاشی کف نکردن و از بوی تند شاشی نابو پس سری تو مستراب بری ، یانی کاپوک سرت بلند اکنت، شریفه خنده بلندی زد و به ملا گفت: نشنوتی مم صالحو چه نگتن یالا زود بش تا زوز خش بکنی . ملاعلی زیرلب طوری که انها متوجه نشوند همزمان با باز کردن قران گفت: پیرزن جالک نرگت خجالت ناکشت ،نه ادب و نه معرفت ،دشمون و چرند ا لوی ناکهت و پس از لحظاتی ملا علی روز پنجشنبه هفته اینده را بعنوان روز خیروبرکت و شادی به مم صالحو پیشنهاد کرد و مم صالح بعد از صرف استکانی چای دوباره ملا را سوژه کرد و با لحنی لبریز از شوخی گفت: اگا مه جاه شریفه هستروم سرازیر چاهت مکرد خجالت ناکشی وا گوگ در هونده دو شو وا شریفه گازی موشکا ادکردی ، خدا امکردی که تل کرباست بکنن به همی زودی تا دی ما از شرت راحت ببوت...ملا علی که مردی حاضر جواب و دنیا دیده بود و معمولا از شریفه حساب می برد اینبار دل به دریا زد و گفت : ای مم صالح بوچ گردیده ! شما فکر اکردی که خیلی تحفه ای ، بخدا هر کسی جمه تو رو بن لباسی بگینت باکی اتات چه برست شو پلوتو بخواوت ، مه زنو خارجی امدیدی ...زن خارجی اگا دشمونت هم هادت مث ایکه گل به سرت ببارت ولی شما اگا روزی صد دوفه هم بگی دوستت امهه مث ایکه تیربارونت بکنن که در همین حین شریفه به ملا گفت :بس بکن پیرمرد و مم صالحو با خنده بلندی لهر ملا را ترک کرد تا مقدمات هیش صالح را فراهم کند.

پاپایا(ایل زاده)


نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] 1391/10/03 ساعت 09:08 ق.ظ

خیلی قشنگ و زیبا بود . خیلی خندیدم . مرسی . لطفا مشابه همین مطالب را بگدارید . دو هفته ای است وبلاگ قشنگ شما را پیدا کردم و هر روز نگاش می کنم .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد