اگن یک فینی خوش مشربی هسته به اسم علی کبل حسین که خیلی لاف شیرین شزده ای هم یکی از لاف علی کبل حسین:
وقتی رضا شاه شخواسته بریت جزیره موریس، مه بی خبر داخل خونه نشترم ، یک دفه قاصد هوند که بلند به بدو که رضاشاه کارت ایشستن. سوار خر خو بودم و مث برق بی خودم امرسوند سراسکله. انگیسی یون، درباریون مسئولین گمرگ همه تعجب شاکرده که ای یارو که با خر نهوندن کن که ای همه آدم معطلی ای ووستادن؟ خلاصه تا رضاشاه بی مه ای دید دو ایزد طرفم، دست ایکردی دور گردنم دو قطره اشک ایرخت و ایگفت: علی جان مه رفتم و ای مملکت اُمسپرد دست تو، جون تو و جون اشرف و مح رضا!