گپ و گویش بندرعباسی

زبُن بندری اَدست اَرفتن ....حالا سینگو دِگه خرچنگ اَبودن

گپ و گویش بندرعباسی

زبُن بندری اَدست اَرفتن ....حالا سینگو دِگه خرچنگ اَبودن

فاطمه رضایی



  http://s1.picofile.com/file/7445496448/418712_449358458432080_1413861032_n.jpg



فاطمه رضایی پیشکسوت هنرمندُون هرمزگانی ،واحضور خو داخه رادیو و تلویزیون سنت شکنی ایکه و راه بی ورود زنُن ای منطکه به مجامع هنری واز ایکه ، صدای او همیشه موندگارن ، و شجاعتی دلگرمی بی زنُن هنرمند نسل جدید هرمزگانی ن .

تشکر از جلال محمدی نسب بابت ای عکس
.
گلشن سورو (ناخدا

ناصریا


   http://s1.picofile.com/file/7445491498/Naser.jpg



عکسی اَ هنرمند فقید هرمزگان ناصریا و چُولَنگُ ونی وختی که کوچک بودن ، نوید پشت سر ناصر ن و نازنین و نامی جلوی

احمد بازماندگان قشمی



احمد بازماندگان قشمی سال 1350 داخه محله مسنی ون کشم متولد بودی و اَ چُولَنگی لُو تیو کشم و کلات پرتکالی جاگاهی بودی ، دوره ابتدائی داخه دبستان ششم بهمن ایخوندی و کلاس سوم ابتدائی هسته که اولین بار وا دوربین عکاسی خالوی که فلزی شکل بودی اشنا ابوت خودی شَگُ که خالوی دوربین بی او شَ نداده که عکس بگنت ، بَپ احمد همیشه دبی شَ رهت و احمد اَ بپی کُول اگنت که اَگه کبول بشت بپی هم بی ای یتا دوربین اَ دبی بیارت ، اخر سال کبول ابوت و بی احمد کَم سُپی (چرخ) اگرن و بی چوک خاله ای دوربین عکاسی ، خودی شَ گُتَ شاید سنُم کم بودی که دوربین شو نخریدن بی مه ، احمد کُم سپی بی پس خاله ئی شدا و خودی دوربین شَ سیده ولی بی چاپ خیلی مشکلی بودی بی همی شروع اکنت بی نکاشی کردن ولی موفک نابو و تو دوره راهنمائی اتونت یتا دوربین بی خودی تهیه بکنت ولی اماتور هسته ، ای هسته که شروع بی مطالعه ایکه و در کناری کسب تجربه بعد چن سال کار اماتوری بی روابط عمومی منطقه ازاد کشم اَرَت و کارونی نشون ادیت مسئول سمعی بصری کبول اکنت که احمد وا ایشون همکاری ایبشت


             


سال 72 اولین دوربین حرفه ای بدست اتارت و بدون حکوک مث کارمندون کار شکه و خیلی چیزون هم یادی گه دمبال گروه ون عکس برداری و فیلمبرداری که جزیره شو اهُنده خیلی چیزون یاد اگنت بعدِ چن سال مطالعه و تحصیل داخه تهران تو همی زمینه اتونت دیپلُم تصویر برداری بصورت مکاتبه ای اَ دانشگاه کمبریج انگلستان بگنت و الان بعنوان کارشناس سمعی بصری منطقه ازاد کشم مشغول وا کارن چنتائی نمایشگاه استانی برگزاری کردن و عکس ونی داخه نشریه ون کشوری همیشه چاپ نبودن روزنامه ایران ، همشهری ، صبح ساحل ، ماهنامه قشم ، کارت پستال ماهنامه کشتیرانی ، ماهنامه بادبان ، کتاب قشم نگین خلیج فارس ، ساخت اولین فیلم بودار کشور زار بادجن و چنتا فیلم کوتاه کسمتی اَکارون احمد بازماندگان بودن شرکت خدمات فرهنگی افتاب قشم داخه کشم تاسیس ایکردن تا کارون حرفه ای بی مردم جزیره ارائه هادیت


منبع سایت هرمزگانی دات نت
Genow......... .

غلام مارگیری

حسن بنی هاشمی . ( قسمت دوم)

حسن بنی هاشمی . ( کسمت دوم )
اونچه تو کسمت کبل مودید :

حسن علاکه زیادی و فیلم و تصویر ایشسته ، با ایکه ا بندر دور هسته ولی هیچ وخت بی شهر و مردومون اش ا یاد ایناکه .
تو همو سالُ جایزه بهترین عکس سال اَ مجله تصویر ایگه .
و با ایکه تو دانشگاه مندسی راه و ساختمون ایخوند ولی عشک و علاقه اش به فیلم .
رشته کارگردونی ادامه ایدا ...

و حالا ادامه ماجرا ...




بنی هاشمی سینما تو سال 1349 با فیلم کوتاه 8 میلیمتری " موج " شروع ایکه و همو اول کار جایزه طلایی بهترین فیلم کوتاه ا فستیوال " فیلم های سوپر 8 سینمای آزاد " ایگفت . و نشون ایدا که هنرمندی ان که پشتوانه فرهنگی شایسته ای ایشه و با اگاهی با ذوق سینمایی تلفیق ایکردی.

حسن بنی هاشمی تو 12 سال کار وا دوربین بیش اَ 20 تا فیلم کوتاه داستانی و مستند درست ایکرد و با همکاری رفیک و خو سه جلد کتاب سینما منتشر شوکرد .
همیطو همکاری وا سرویس هنری روزنامه آیندگان ا طریق ترجمه و تهیه مقالات سینمایی ، دستیاری کارگردون تو فیلم "صادق کرده ناصر تقوایی" ، فیلمبرداری فیلم " وهم " ساخته سید محمد عقیلی و .... تو کارنامه خو ایشه . حضور اش تو سینمای آزاد هم نباید ا یاد بکنیم . ای سینما تو سال 45 توسط بصیر نصیبی و همایون پایور و ابراهیم فروزش که همه شو ا رفیک و هم مدرسه ای وی حسن هسترن ، با هدف گسترش سینمای تجربی و حمایت ا فیلمسازون غیر حرفه ای و جوون و تولید فیلم وی هنری شروع و کار ایکه ؛ و بنی هاشمی هم یه تا ا اعضای فعال و مشاور و مدرس ای سینما هسته ، و با وَ رُو کردن ( به پا کردن ) کلاس وی فیلمبرداری و کارگردونی و دعوت ا سینماگرون معروفی مثل : ناصر تقوایی ، بهرام بیضایی ، داریوش مهرجویی و ... بی ای کلاس و رونق و اعبار خاصی شوداده و سینماگرونی مثل : کیانوش عیاری و بهروز افخمی و غیره ا دانش آموزان ای کلاس و هستن .
حسن بنی هاشمی تو سال 1361 تو سِند 33 سالگی که تو اوج هسته ، مجبوری ایران ترک ایکه و تو خارج ا ایران هم خو دگه فرصتی بی نشون دادن استعدادُ خو پیدا نیکه ...
پایون کسمت دُوم

او چیزویی که تو کسمت بعدی اگینیم :
معرفی فیلم وی حسن بنی هاشمی و فیلم شناسی
و جایزه ویی که برنده بودن .
حضور ابراهیم منصفی تو فیلم ....

عکس : حسن بنی هاشمی و ممد عقیلی

حسن بنی هاشمی . ( قسمت اول )

 



فیلمساز هرمزگانی ن که به عنوان یکی از پیشگامُون سینمای آزاد ایران شناخته ابوت حسن بنی هاشمی چوک سید ابراهیم و بی بی گل ان که تو هفدهم آذر 1328 تو بندر و دنیا هوند . چولنگی و نوجوونی و سال ویی که ذهن و اندیشه و فرهنگ یَ انسان درست ابووت تو ای شهر ایگذروند . حسن اَ خیلی وخت پیش ، اَ زمونی که دانش آموز دبستان شاهپور هسته ، و تصویر علاکه زیادی ایشسته و پشت عدسی دوربینی که بپ اش جایزه شی داده ، با حسرت به جنوب نگاه شکه . وختی که دوازده سال بیشتر اینهَسته ، لابراتوار عکاسی کوچکی تو لهر خو درست ایکه ، و تمامی سوژه و و تصاویری که از جنوب و مردُمون ساده اش که وا گرما و آفتو زندگی اکنن ایگفته ، و تو تاریکخونه خو ثبت شکه . تو همو سال و با درست کردن فوتو رُمان تو روزنامه دیواری مدرسه ، اولین تجربه ی هنری خو شروع ایکه ، و چند سال بعد جایزه بهترین عکس سال اَ مجله تصویر ایگه . حسن دوره دبیرستان خو تو مدرسه هدف تهرون تموم ایکه ، سه سال تو دانشگاه شیراز مَندسی (مهندسی) راه و ساختمون و اقتصاد کشاورزی ایخوند و آخر کار هم عشک ( عشق ) به تصویر بَی ای و مدرسه عالی سینما و تیلویزیون تهرون ایکَشوند و تو رشته کارگردونی سینما فارغ التحصیل بوو . ولی هیچ مُوکـَع( موقع ) محیط چولنگی (کودکی) و جنوب گرم خو فراموش نیکه و استعداد و ذوق سینمایی خو تو ای فرهنگ بومی و کار ایگفت . در صورت ادامه کار سینما شتونست ای فرهنگ جهونی بکنت؛ البته فیلم وش مث "گردش در یک روز خوش آفتابی " تو فستیوال فیلم وی کودکان تامسره فنلاند و فیلم " نهنگ " تو اتحادیه تلویزیون وی آسیا و اقیانوسیه و فیلم " پنجشنبه بازار میناب " تو فستیوال فیلم وی مردوم شناسی برلین و نمایش در هوند و جایزه وی زیادی ایگفت . پایون کسمت اول . اوچیزویی که تو کسمت بعدی اگینیم : *شروع فیلم سازی حسن *همکاریش با سرویس وی هنری و .... تشکر از Mohammad Amin Photo: حسن بنی هاشمی .

صالح آتون



در محله سوروی بندرعباس متولد بودی و از دورون جوونی کار خوانندگی خو شروع ایکه ودر 4 رشته هنری خوانندگی – شاعری – نوازندگی و آهنگسازی فعالیت ایشسته. همکاری با رادیو و تلویزیون در زمان گذشته.کارمند شر وخورشید و از پیشکسوتون موسیکی محلی بندری وگروه ایشون داخه بندر اولین گروه ُونی هسته که صالح و فاطمه رضائی تشکیل شُو دا و داخه رادیو خلیج فارس برنومه اجرا شو اَکرد خوشبختانه چوک ون و نُوک ون صالح اتون راه هنری صالح ادامه شو دادن و خود صالح اتون الان ملای مَجد چمردون داخه کشارن و الان چه غریبانه زندگی نکردن..

عکس : محمد مذنبی
مطلب : پاپایا ایلزاده و گلشن سُورو

گفتگو با قنبر احمد راستگو

در سال 1376 ، یعنی هنگامی که خالو قنبر در 52 سالگی قرار داشته است ، ماهنامه مقام موسیقایی ، گزارشی بلند بالا و گفتگویی صمیمی را با ایشان انجام داد .

باید جالب باشد که بدانیم بهترین نوازنده ی جفتی در سطح کشور ، چه حرفهایی را در 15 سال پیش داشته است ...

مثل جرقه های آتش "گفتگو با قنبر احمد راستگو"

.... در ادامه ی جستجو برای ثبت مطالبی از موسیقی جنوب (هرمزگان) به قنبر احمد راستگو می رسیم . قنبر راستگو که در میان نزدیکان بیشمارش ، خالو قنبر نامیده می شود ، نوازنده ی "جفتی" و از شروه (شروند) خوانان به نام منطقه است و گویی پرداختن به مقوله ی جفتی به عنوان سازی از سازهای مهم منطقه ، با نام خالو قنبر در حافظه ی هرمزگانی پیوند خورده است .

خالو نوازنده ی جفتیست که در نوای خود به موسیقی منطقه وفادار مانده است و از آن سو شاید تنها بازمانده ی نسلی است که موسیقی ناب جفتی را به دور از وجه ای ابتذال گونه ، سینه به سینه به یکدیگر رسانده اند . جفتی از سازهای ویژه ی منطقه است و به عبارتی صدای جفتی از بارزترین نواهای جنوبیست که در هر نطقه از خطه جنوب اعم از جنوب غربی و شرقی ، یا هرمزگان به عنوان مرکزیت جنوب ایران ، صدای خود را در اشکال یا ساختارهای مختلف نمایان ساخته است .

آهنگ پر پیچ و تاب و محزونی در مقام شروند و لالایی که در بوشهر و خوزستان از سازهایی نظیر نی انبان و خیک نای می شنوید و در جنوب ، هرمزگان و سپس جنوب شرقی ، سیستان و بلوچستان با نام های جفتی - قلم یا قلم جفتی ، همیشه و همه جا نمایانگر فرهنگ موسیقی جنوبیست و در یاد و خاطره ی هر ایرانی ، اصطلاحاً "موسیقی بندری" را مجسم ساخته است .




شاید یکی از زیباترین اوقات جنوب ، هنگامیست که در بازار شهر ، آواز مرموز و غم آلوده ی جفتی را جسته و گریخته ، یا از دور و نزدیک می شنوید و اگر پی جو شوید ، خواهید دید که این صدا متعلق به جفتی نوجوانی است که جفتی های دست ساز خودش را در ازدحام بازار عرضه می کند . کوتاه سخن ، نقل از اهمیت و اصالت این ساز است که همانند هم خانواده های خود در سایر کشورهای اروپایی - آفریقایی و آسیایی ، همیشه موسیقی ساحل نشینان تمامی جهان بوده است . و بنابراین اعتقاد که جفتی و امثال هم ، صدای باد و دریاست ، که از هفت بند این ساز دمیده می شود ، آن را از دسته سازهایی می سازد که در آئینی خاص یا مناسکی مانند جشن و سرور یا بعضی از مجالس زار ، مستمراً مورد استفاده قرار می گیرد .

" ساز جفتی در منطقه ی هرمزگان عبارت از دو ساقه ی نی موازیست که در هفت بند ، جفت یکدیگر (با 14 سوراخ موازی) قرار گرفته اند . این دو نی با موم عسل و در بافته هایی محلی به نام "خوس" به یکدیگر چسبانده می شود ، با دو دهانه برای دمیدن که همزمان با هم نواخته شده و بدین ترتیب با صدایی مضاعف نوای اصلی را برجسته می کند . "

و اما خالو قنبر ، مردی نیکو و نوازنده ای چیره دست می باشد که زندگی اش ساده است و شنیدن سازش برای ما همیشه فرصتی بوده تا به ژرفناهای فرهنگ جنوب دسترسی پیدا کنیم .

قنبر احمد راستگو (1324) اهل سرریغان میناب است . هنر جفتی نوازی را از دایی مادرش آموخته و با 33 سال سابقه کار و همکاری با اداره ی "فرهنگ ارشاد" بندرعباس ، در سال 1366 مقام اول نوازندگی جفتی را در جشنواره ی سراسری فجر کسب می کند . به هرترتیب ، خالو قنبر عزیز ما با دنیایی ساده و صمیمی هم اکنون میانسالی خود را آغاز نموده است و این گفتگو قسمت هایی از این گزارش بلند بالاست با خط خوردگی های بسیار ، که در فروردین 1376 انجام گرفته است . از این قرار :

■ خالو چرا به نی ، قلم دیگری پیوسته شده و چرا اصلاً "جفتی" نام گرفته است ؟

○ خالو قنبر : " یک نی تنها بنالد ، صدایش تنهاست ، خالی است ، اما اگر صدایش با جفتش همراه شود ، مثل عاشق و معشوق ، کامل می شوند . یکی برای دیگری غم و هجرانش را می نالد و دیگری دنباش می کند . اینها جفت هم هستند ، این دو نی صدایش مثل هم است . مثل دو خواننده که در کنار هم بخوانند . "

قنبر جفتی اش را برمی دارد و لالایی می زند ، آنهم با چه حُزنی ! لالایی اش همراه با ترجیع بند است (Strophic) که پس از هر ترجیع بند ، بار دیگر نوای لالایی در پیچ و تابی دیگر تکرار می شود . اما ترجیع بند این لالایی تقلید شیرینی بود از صدای مرغ "کغار" (در گویش محلی) یا همان قمری گردن طوقی معروف که کـوکـوکـو سر می دهد . در فضای آزاد و میان محله نشسته ایم ، روی تپه ای . آدمیزاد شیفته ی موسیقیست و ناخودآگاه حس شنوایی اش به جوشش واداشته می شود و هم از اینروست که اهالی محل ، سر از خانه های خود بیرون کشیده ، به حلقه ی ما و صدای خوش جفتی خالو کمبرشان نظر می دوزند .

قنبر احمد آهنگ را تمام می کند و می گوید : " اینهم لالایی " و اضافه می کند : " حسینی ، شروه - شمالی ، نواهایی هستند که با ساز جفتی می نوازیم . "

■ ما می گوییم : " مقامات ؟ "

○ و خالو می گوید : " نه ، ما تقسیمات موسیقی بندر را با شعر و شروه می شناسیم . مثلاً می گوییم شعر زهیری - شعر حسینی ، یا شروه لالایی - شروه ی خماری (شتربان) . اما شمالی اصیل ترین اینهاست . یعنی اصلش بندریست و با جایی قاطی نشده . { } شاد است و نام یک باد ، باد شمال . "

■ می پرسیم : خالو چه نسبتی بین هر کدام از این بندهاست که مثلاً شما نوای لالایی را می نوازی یا "شعر" حسینی . یعنی اینکه این بندها را چگونه ترتیب می دهی که ما اینگونه می شنویم ؟

○ خالو قنبر :

" قلم گفتا که من هفت پنجه دارم

خبر از آدم دلتنگ دارم

به پیش مردمان چیزی نگویم

کنار یار خود چون چنگ بنالم "

و اضافه میکند : " بند اول جیغ می زند و مویه می کند . بند دوم مویه و زاری اش را دلداری می دهد، با هم صحبت می کنند. بند سوم وساطت می کند تا بندهای اول و دوم به نتیجه ای برسند . بند سوم می گوید : چه شده ؟ بین شما چه اتفاقی افتاده ؟ بند چهارم شاهد است بین سه بند بالایی و سه بند پایین تر از خود ، یعنی بندهای پنج و شش و هفت . بند پنجم یکدفعه ای پیدایش می شود و می تواند کنار هر بندی به یک اشاره ی کوچک ظاهر شود . بند ششم هم همینطور ، یعنی در واقع پشتیبانی بند پنجم را می کند . بند هفتم اما هر چه شش بند دیگر نواخته اند را آزاد می کند تا به شعر و شروه ای دیگر بروی یا اینکه آهنگمان تمـام می شود ... بند هفتم نوایمان را کامل میکند و خلاص . "

■ " خالو بندهای جفتی را بر چه اصلی می سازند ؟ "

○ خالو قنبر : " نی های جفتی را با هم در دان می گذارند و می دمند . هر نی هفت سوراخ دارد که در مجموع هفت جهت ، یا 14 سوراخ می شود . فاصله ی هر جفت تا جفت بعد ، به حساب خود ما نصف یک چوب کبریت است . این دو نی صدایشان مثل هم است . اما برای ساختنش از یک ساقه ی گیاه نی نمی توان دو بند کنار هم را برید و جفتی درست کرد . نمی توان بند اول را مثلاً چهارم گیاه را با هم جفت کرد . به هم نمی خوانند . صدای بندهای خیزران از پایین به بالا نازک تر می شود . "

بر این اظهارات اضافه می کنیم که پایگی گام جفتی از سُل آغاز می شود و با انگشت گذاری حساب شده تا بند هفتم ، (لا ، سی ، دو ، رِ ، می ، فا ، سل یا اکتاو) ادامه می یابد .

قنبر سینه ای صاف کرده می خواند :

" کـوکـوکـو تو چرا اسمت کغارن ؟

به دور گردنت ، نقش و نگارن ؟

تو رفتی تا به صحرا دَنگ* بچینی

که چوکونت* در این لانه چه خوارن* "

دریافت شروند کـوکـوکـو : http://www.mediafire.com/download.php?3t33la7zefre36i

و باز آوازش لالایی بود و سپس همان لالایی نوازی با سه ترجیع بند از صدای مرغ کغار که با جفتی ادامه پیدا می کند .

قنبر احمد تا بحال در زمینه ی موسیقی تئاتر نیز فعالیتهایی داشته است . از جمله تئاتر موزیکال سبزپری* (1367- ابراهیم زارعی) و پیش از این در تئاتری با نام "پتوروک" ، اجرای موسیقی صحنه را بر عهده داشته است .

■ از اومی پرسیم : " پتوروک یعنی چه ؟ "

○ خالو می گوید : " پتوروک یعنی جرقه های آتش اما در اصطلاح به "زار" هم گفته می شود . احسان و لطف زار مثل جرقه های آتش به اهل مجلس می افتد . "زار" را باید با هم قسمت کرد ، مگر نه اینکه غم دوست شما به شما منتقل می شود ! غم همان زار است . "

■ از " زار " بیشتر برایمان بگو ؟

○ خالو قنبر : " در یک مجلس زار ، غم بیمار را اهل هوایی که نشسته اند چون جرقه ای آتش می گیرند و با هم قسمت می کنند . برایش میخوانند ، گشته* می سوزانند و وقتی که متوجه می شود باد دارد زیر می آید (خارج کردن زار یا همان باد از بیمار را اصطلاحاً به زیر کردن یا زیر آوردن تعبیر کرده اند) ، دهل می کوبد و به او کمک می کند .

زار از پا می آید ، قلب تندتر می طپد ، در دو شانه ات می افتد و مثل پروانه فر و فر میکند . می رود پشت گردن و سنگین می شود و همانطور که گفتم دیگر نمی فهمی چه شده ، می رقصی و خودت را سبک می کنی . "

■ آیا از جفتی در مراسم زار هم استفاده می شود ؟

○ خالو قنبر : " نه ، ولی برای بعضی از بادها ، مثل باد خوک ، که باد خبیثی هم هست ، از یک جور نی که صدایش شبیه به جفتیست ، به نام "شش" استفاده می کنند . این باد ، فقط با شش زیر می آید و دهلی که ملایم می زنند . ساز "لیوا" هم هست که در مزاسم زار لیوا می نوازند . ساز لیوا بلند است ، بلندتر از جفتی ، یک زبانک مضاعف دارد . قمیش لیوا را با پیش* نخل می سازند . اما جفتی نه . این ساز مال مراسم های جشن و سرور است و همینطور برای تنهایی توی کوهستانی ، دشتی ، روبروی دریایی . همانطور که گفتم صدای جفتی غم شاد است . "

■ خالو از خودت بگو ؟

○ خالو قنبر : " من و برادرم به سرپرستی عمه ی مادرمان بزرگ شدیم و من از همان کودکی هنر جفتی نوازی را از دایی مادرم آموختم . "

■ اسمش چه بود ؟

○ خالو قنبر : " غلام فیروز . پنجه ی شیرینی داشت . یادم هست که دایی وقتی جفتی می زد ، مرغ کغار پایین پایش می نشست و کـوکـو می کرد . بله ، ما زیر دست دائی (عمه ی مادری) بزرگ شدیم و پدر و مادر خود را ندیده ایم . دائی ما را به زحمت بزرگ کرد ، تا ما هم بعدها بزرگتر شدیم و زمستان ها به بندر می آمدیم و کار می کردیم . روی کشتی ، برای ماهیگیری . اما از دوازده سالگی آمدیم بندر و همینجا ماندیم . از همان سالها تا امروز جفتی زدن برایم کار واجب شده است . ساعتها می نوازم و از صدایش دل نمیکـَنم . "

شیونی نواختن جفتی ، دل شیونی می خواهد و قنبر احمد راستگو آتش به جان گرفته ی این کار است . استادی مسلم که در کمال خضوع برای هر گونه همکاری در جهت اشاعه ی فرهنگ موسیقی جنوب کوتاهی نمی کند .

قنبر احمد هم اکنون با موسی کمالی هنرمند خوش قریحه ی بندری مشغول به همکاریست که در طی آن صدای جفتی با کوبش جهله* نوازان همراه گشته است و می رود تا به تجربه های تازه تر و به عبارتی معاصرتر دسترسی پیدا کند .

■ می پرسیم : خالو ، به نظر ما صدای جفتی از طبیعت اطرافش تأثیرها گرفته مانند همین صدای کغار و یا باد و دریا ، صدای جنگل و نخلستان ، غم و اندوه و به قول شما غم شاد . دیگر چه چیز ناگفته ای می ماند ؟

○ خالو می گوید : " بله ، درست است . اما هفت بند جفتی ، هفت بند تن است که با هم به کار می افتند و صدای جفتی مثل قلب است که می تپد و های های می کند . "

▌▐پانویس :

دنگ : دانه
چوکونت : بچه هایت
چه خوارن : چه بخورند
سبزپری : نمایشی موزیکال براساس داستانی افسانه ای از عشق باغبانی به پری زادی به این نام . این نمایش تا حدودی منسوخ شده است .
گشته : ماده ای خوشبو که مانند اسپند در آتش می سوزانند
پیش : برگ نخل
جهل : نوعی کوزه سفالی با بدنه ای کاملاً مدور که در منطقه ی میناب ساخته شده و برای حمل آب از آن استفاده می کنند . موسی کمالی ابداع گر نواختن بر این نوع کوزه است .

نکته : این مطلب به زبان فارسی نوشته شده تا قنبر راستگو ، هنرمند اصیل جنوب را همه بشناسند . لطفاً این مطلب را برای دوستانتان به اشتراک بگذارید .
منبع : www.Shaqoo-Music.Blogsky.com

سید محیا

سید محیا

تو جنوب کمتر کسی پیدا ابوکه وا شروند که شروه -شروا شلوا هم اگن علاکه ایبشت و دوبیتیون سید محیا واگوشش نی خرده بشت.
سید محی الدین متخلص به مَحیا تو روستایی به اسم کال که در زمون حیات محیا جز فرامزان بستک بودی و حالا جز لامرد لار استان فارسن تو کرن( قرن )یازدهم درسال 1020هجری متولد ابو و بنا بر روایتی صد تا صدو بیست سال عمراکنت.سید محیا به شکار و اسب سواری وتیر اندازی علاکه زیاد ایودی و محل شکارش بنگر بیخ شیش کیلو متری غربی ده انوه گوده و محل سوارکاریش 9کیلومتری همی ده انوه گوده تو مسیر کافله (قافله) بستک-لارکه وا لرد محیا معروفن بودی که همو جا یتا برکه (آب انبار) درست اکنت که وا برکه محیا معروفن .
محیا هم مثل دوبیتی سرایون دگه جنوب مثل فایز - باقر -دشتی و دیگرون تو متن زندگی مردم کدر شناس جنوب جا ایشه .
ساحل نشینان بی پیرایه و بی ادعا در سفر دور و دراز دیریایی وا خوندن شروند محیا رنج سفر و درد غربت کم وهموار شاکه و مادرن بی خابوندن نوزادخو پای گهواره دو بیتون محیا وا شروند زمزمه اکنن.محیا مورد علاکه مردن وزنن شعر دوست استان های هرمزگان فارس- خوزستان و حتی بلو چستانن . سفر سیاحتی محیا به جاسک _ بیابان- میناب بندر خمیر بندرعباس-لنگه گاو بندی بید خون در شرق عسلویه وبردخون در دیر بوشهر و به لار و شیراز و اصفهان بی مباحثه و مشاعره در دارالعلم ایی شهرن و به
عربستان بی مراسم حج و به هندوستان سفر اکنت .
دو بیتیون محیا شامل معما وچیستان - مذهبی - مثل و عاشکانه که مه وا چند دوبیتی اشاره اکنم .




عاشکانه
سر بی عشق سامانی ندارد / غم دلبر سر انجامی ندارد
بسی محیا بپرسید از طبیبان / مریض عشق درمانی ندارد

نگارا شربت از لبهات بفرست / گلاب از گوشه چشمات بفرست
برای توتیای چشم محیا / کف دستی زخاک پات بفرست

مثل

خوش از روز جوانی وقت هی هی / دف و چنگ و رباب و مطرب و می
عجب عیش و نشاطی داشت محیا / ( جوانی تا به پیری پیری تا کی)

جوانی دادم و پیری خریدم / که من سودی درین سودا ندیدم
برای خاطر دلدار محیا / ( ازآن روزی که ترسیدم رسیدم)


مذهبی

ولم تا خیمه بر روی زمین زد / علی شیر خدا شمشیر دین زد
برای خاطر دلدار محیا / براق از جنت آورد و به زین زد


معماو چیستان
عجایب قدرتی دیدم در این بر / حدیثی از تو می پرسم برادر
که محیا صنعت نادیده دیده / که یک دختر بزاد از چار مادر

امید وارم که مورد پسند شما بشت.

منبع :کتاب اشعار سید محیا نوشته احمد حبیبی

برگردن وا زبن بندری : حبیب سورویی و Genow
عکس : وبلاگ رادیو گلها که اسم عکاس شو ننوشته