گپ و گویش بندرعباسی

زبُن بندری اَدست اَرفتن ....حالا سینگو دِگه خرچنگ اَبودن

گپ و گویش بندرعباسی

زبُن بندری اَدست اَرفتن ....حالا سینگو دِگه خرچنگ اَبودن

چیچکای مه و نومزاد گذشته



اغام که شما باشی ما نومزادی موهسته مال یکی ازدهاتو نزیک بندر ..بپش کاچاکچی گپیه و خیلی هم سرشناس و پولداره .از کضای روزگار ما وا دهت کوکلوش اشنا بودنگ و شو انده روز هروسیله ای گیر ماوارد یه سری دور لهرشو مازد ؛ نومزاد یا بکول چولنگو امروزی زید ما خیلی کدیمی و ساده هسته ؛ یک روز سر کرار ملاکات بی مه ایگت که یک خواهشی ازت اومستی و اگا خاطروم توا باید کول هادی که حتما انجوم هادی ....مه که او زمون دانشجو هستروم و دستوم تو کیسه بپی چی اومگوت چه عزیزوم بگا که چه توا؟ ایگو که اگه خاطروم توا به مه کول هاده یه چیزی برام بخری ..آلا مای بدبخت دانشجو و بی پول پلو خوم اومگوت که یا ابوالفضل حتما شوا بگت باید یتا تویوتا مدل بالا دوکابین بی مه بخری ؛ چون اونموکع خیلی مد هسته و اکثر کاچاکچیو تویوتا سوار شابو ...؛ مه اومگو خوب گپ دلت بزن چه توا و از طرفی هم مترسی که از پسش بر نیام ...؛نومزادو ایگت که بی مه کول هاده که وهتی وا هم هیش موکه یتا گسک که زیر دلی سفید ببوت برنگ از داراب بی مه بخرنگ چون مم ما ایگتی خیلی شیر ادت ....مه نزیک یکساعت پشت بن مغی که جای ملاکات همیشگی مو هسته از خنده پل مزه و دهتو بدبخت لووی وازه فکط نگاهوم شکرد که بیچه مه خنده نزرم ...بله عزیزون سادگی دهتون بالاشهر همیشه بی مه یک درس بزرگ بودی تو زندگی ؛ و مه خیلی از چیزو مدیون همو دهتوم ...گرچه کسمت نبو ...
..
پاپایا ایلزاده

موسیکی کار و تلاش ، شادی و زندگی



موسیکی جُنوب بخشی اَ تاریخ و فرهنگ ای منطکه انعاکس ادیت ، گازی و موسیکی زار ، لیوا ، نُوبان فریاد حضور هزارها انسان افریکائی تبار داخه منطکه خلیج فارس ن ، نغمه ونی که همیشه اَ گذشته بَ یاد اَمونت در کنار مراسمی چون زریف خُونی ، اَز دیار و سفر حکایت نکردن ، نالشت جُفتی و صدای دُهل کَسِر اَ فرهنگ چند هزار ساله ای خطه حکایت نکردن و صدای ساز و چنگ لوطی از ارتباط ما وا هِند و مهاجرت کُوم ون دگه بی ای منطکه نَ گُتن ، صدای ساز و چنگ لوطی اَ ارتباط ما وا هند خبر ندادن ، مُولودی و مولود خُونی بَ سبک هرمزگانی عرفان شرقی و فرهنگ و دین عربی تو منطکه وا هم پیوند ادیت
جُفتی اَکدیمی ترین سازونی ن که همه جای خاورمیانه اتونی ردی بگینی ، اَ روخونه سند تو هند تا کنار رود نیل داخه مصر چَن نمونه جفتی اتونی بگینی که هنو هم داخه مراسم ون مختلف نَزدن
Mizmar

Not too long ago, a 3,000-year-old tomb of Egypt was uncovered on an archeological dig sponsored by the University of Cairo. During the excavation, an ancient reed Mizmar was discovered in the ruins. Although pictures of such musical instruments were depicted on the walls of other previously excavated tombs, this was the first incidence in history of actually uncovering the real object. An Egyptian professor of music was well known for his ability to reproduce replicas of the ancient Egyptian flutes using similar materials as found around the Nile River Delta today. But he had never before actually seen an authentic reed flute from ancient Egypt — until now. And so, one evening, this professor was entrusted with the actual artifact and invited for the first time in 3,000 years to give a recital using the ancient musical instruments. As he began to play, the packed auditorium became still, and was then filled with beautiful, melodious music.

ای بالا نوشته ای در باره جفتی مربوط 3000 سال کبل ن که دانشجوون باستان شناسی قاهره اَ کَبرون ُ کبرستونُن کدیمی پیدا شُو کردن که جفتی ون که وا ای نوشته ون پیدا شو کرده هَنو سالم ن کبلن عکس ون زیادی اَ جفتی که داخه کبرستون ون پیدا شو کرده اُمدیده ولی اولین بارن که یتا جفتی سالم پیدا بودن ( داخه بشتر کشورون عربی بی جفتی میزمار اَگن ، ولی داخه بعضی نوشته ون بی ساز هم میزمار اگن )



داخه استان هرمزگان مخصوصن کسمت شرق استان جفتی همیشه پایه مهم موسیکی محلی بودی ، داخه مینو (سبک مینُوی) جفتی کدمت زیادی ایشستن ، بشتر جفتی زَن ُون معروف پشترون اَ ای منطکه بودن ، تو بندر کدیمی ترین جفتی زن دوست محمد معروف بی دُوستک بودی که وا گروه زیبا گلناری (زیبا شیربون) همکاری ای بودی و تنها مرد داخه ای گروه بودی ، باکی اعضای گروه ، نَصره باکَمبر ، فاطمه باکَمبر (فاتَک) ، زلیخا (زَلی) و زیبا شیربان که همه شون دُهل شو ازده چند سال کبل زلی یتا اَ بازمونده ون گروه زیبا شیربان وا کمک وحید قویدل (جفتی زن گروه ) وا همه مشکلون گروه باز سازی شو که و وا همون روش پشتری فعالیت شو که جفتی و دهل کسر زن گروه مرد هسترن باکی اعضای گروه همه زنون تشکیل شو اداده

وا شروع فعالیت رادیو تلوزیون داخه استان هرمزگان بشته بودن رفت ُو هُند ما بین شهرون هرمزگان اسون بودن پخش کار نوازنده ون محلی و علاکه مردم بی ای نوع موسیکی باعث بُو صدای جُفتی اَ مُغ زارون مینو و دور و بَر لَهر باکَمبر تو بندر و باکی جاُون هرمزگان بَ گُوش برست ، و نسل جدید جفتی زَن ون بَ میدون بیان و جفتی حضور فعالی داخه موسیکی هرمزگان ای بشت
علی حبیب زاده (علی خان) یتا اَ پیشکسوتون موسیکی هرمزگان هسته که اَ ترکیب سبک طرب وا جفتی و دهل نمونه جدیدی اَ موسیکی هرمزگان خَلک ایکه ، عُود حسین وفادار (حسین خان) جفتی قنبر راستگو (خالو کمبر) و چنتا نوازنده ماهر دهل وا صدای گرم علی خان جُنِ تازه ای بَ موسیکی بندر ایدا ، تا کبل ای عُود داخه هرمزگان فکط داخه محفل ون که بَ سبک طرب نزیک هسته شو اَزده و بشته مثه موسیکی عربی هسته ، بی ایکه عُود بتونت بی خُو بَ ریتم تند دهل کَسِر برسونت بی عود زن ماهری نیاز هسته تا بتونت عود بَ سبک بندری نزیک بکنت ، حسین وفادار چُوک میر اِیسُف که اَ چُولَنگی عاشک موسیکی هسته بَ سفارش صالح اتون وا بَپی بی اُو یتا عُود ایخرده و اتو علاکه بی عود زدنی شسته که بعد مدت کمی بی هیش ون و جشن ون دعوتی شوکه ، اشنائی وا علی خان بی ای عود زن جَوُن سبب بو که اَ او عود زن گپی بسازت ، تمرین همیشگی عُود بَ همراه دهل و بعدته جُفتی نوع جدیدی اَ عُود زدن بوجود ای وارد که وا ریتم طرب و جزیرتی فاصله ایشسته
هُندن خالو کمبر داخه گروه علی خان و استفاده علی خان از نمونه زیادی اَ سازون کوبه ای کنار عُود وفادار شکل جدیدی اَ موسیکی داخه هرمزگان رواج ایداد اشنائی علی خان وا فرهنگ بومی استان و بازسازی ترانه ون کدیمی مث یمبوسئنه ، تخته بکر که نَحُو کَتوم ، اُوباد گنو و .... نشاط خاصی بی ای نمونه موسیکی ایدا ، بعد ای شاهد ظهور گروه ون مختلفی ایم که تلاش نکردن وا ای سبک فعالیت بکنن
گروه جهله اَ پدیده ون موسیکی هرمزگانی (سبک جفتی و دهل ) هسته که بعد از انکلاب پا اِیگِ و ای تُونست وا پشتیپونی هنری خالو کمبر و تلاش موسی کمالی ای نمونه موسیکی بی خارج هرمزگان معرفی بکنن ایشون همطو که فعالیت شو هستی بی اموزش نسل جدید هم اهمیت ندادن و وا ایجاد کلاس ون اموزشی جفتی و دهل خدمتی بی موسیکی محلی منطکه شو کردی که هیچ کس اَه یاد نکنت ای کار گپ شُون
خالو کمبر بدون تعارف یتا اَ بهترین جفتی زَن ُون ایران و دنیان ، چَن ماه کبل وختی اَ نزیک تَک نوازی خالو کمبر مَدیده بی عزیزی که همراه اُمسته اُمگُ اَگَ ما حکومتی مُو هسته که اَ هنرمندان و عاشکُ ون موسیکی محلی بی گسترش ای هنر و معرفی شون بی داخل و خارج کشور حمایت شَکه خالو کمبر امرو کنار راوی شنکر ، بسم الله خان و باکی هنرمندون معروف دنیا هسته
نالشت و سوز جفتی خالو کمبر صدای مردم جنوب ن که هویت فرهنگی خُو فریاد نزدن

نویسنده : گلشن سُورو (ناخدا)
برگردون بی بندری : Genow

وسایلی که از مغ تو کدیم درست شاکه

وسایلی که از مغ تو کدیم درست شاکه
تو کدیمو بشتر لوازم خونه صنایع دستی هستشه . و درآمد مردم به مغ بستگی ایشته هنرمندون از شاخه ون مغ بی بافتن پوشش سر خونه که تو گویش محلی {سوند} شگن و از {پیش} برگ مغ بی ساختن تَک {زیر انداز} حصیر و سُپ {ظرفی بافته شده مانند سینی گرد و دوار لب دار} گَفُه { سبد بزرگ دهان گشاد اما کوتاه که از پیش = برگ نخل و گیاهی {کاش} = یک نوع علف هرزبسیار خشک وبرنده} و {کنتله} سبدی استوانه ای یا ظرفی نسبتا گرد با در پوش این سازه از لیف درخت مغ و کاش درست می شود. {گوُزن} نوعی باد بزن دستی از برگهای نازک وسط نخل ودارای دسته ای که از چوب نخل است. {دِموُک} یک نوع بادبزن گرد و بدون دسته ..{سری جهله } کلاهکی حصیری که به عنوان سر جهله {کوزه} برای جلوگیری از ورود گردو خاک و حشرات
بشگل استوانه و شبیه کلاه بافته می شود



{دَمِکِش} دمکش یک نوع سر دیگی برای دم کشیدن برنج روی سر دیگ قرار می دهند {بل } یک نوع زیر پایی مثل کرسی {جاروک} یک نوع جاروی دستی است.

{کفسک یا مُچک} قفس برای نگهداری و حمل و نقل مرغ و خروس و پرندگان
{تولک} سبدی گرد و دسته دار در اندازه های مختلف ساخته می شود
{گفیر یا گفیل} زنبیل شبیه سبد های پلاستیکی مخصوص خرید در بازار
{بادیل} وسیله ای به عنوان سفره و هم برای تلمبار کردن خرما بشکل دایره در اندازه های کوچک و بزرگ ساخته می شود
{سربنی} نوعی سبد حصیری استوانه ای شکل مثل تولک می باشد با این تفاوت که درب دار است
{هارت گیز} الک و غربال
{سواس} نوعی کفش و پاپوش
{کپ کاپ} نوعی پا افزار چوبی شبیه دمپایی امروزی
{تَک} نوعی زیر انداز یا فرش
{کندوک هارتی} سازه حصیری کوچک و بدون در پوش به شکل کاسه ی بزرگ
{پروندیا پرون} طناب کلفت و خشن بافته شده از سیس برای بالا رفتن از درخت نخل
{پری یا پریتک} نوعی سبد حصیری با دهانی تقریبا گشاد این سازه برای نگهداری خرما و حمل و صادرات آن استفاده می شود
{سیکه} نوعی صنایع دستی که از سقف آشپز خانه آویزان می کنند برای دور نگه داشتن مواد غذایی از دسترس حیوانات خانگی
{جیلی یا جولی } گهواره از چوب درخت مرگ و کرگ که یک درخت دارویی استفاده می شود چوب این درخت به گونه ای است که حشرات به آن نزدیک نمی شوند
{کتل } سبدی بزرگ و بیضی شکل که دو طرف آن دو دسته کوتاه و برای جابجایی وسایل و ماهی فروشی استفاده می شود
{پاتک} کار برد این نوع سوند معمولا برای حصار و دیوار کشی است
{سر بش} این نوع سوند برای پوشش سقف و سایبان استفاده می شود
{نرمه} نوع دیگری سوند برای پوشش سقف خانه حکم یک لایه دارد
{پا جهله} جایگاهی برای جهله یا همان کوزه
{بن} نوعی طناب
کندوک تمبکی} از جنس حصیر برای نگهداری تمباکو
{پلو} نوعی لگام برای گاو و گوسفند
{پند غاری} از کنده درخت نخل و چند قطعه کوتا از درخت کهور برای بالا رفتن بالای خانه و گفاره نردبان

و ایطور هسته که بی مغ احترام زیادی شانها و مقدس هسته و کسی بی خودی اجازه اینادا تا بی مغ قطع بکنت
...
محمد مذنبی

حسن بنی هاشمی . ( قسمت دوم)

حسن بنی هاشمی . ( کسمت دوم )
اونچه تو کسمت کبل مودید :

حسن علاکه زیادی و فیلم و تصویر ایشسته ، با ایکه ا بندر دور هسته ولی هیچ وخت بی شهر و مردومون اش ا یاد ایناکه .
تو همو سالُ جایزه بهترین عکس سال اَ مجله تصویر ایگه .
و با ایکه تو دانشگاه مندسی راه و ساختمون ایخوند ولی عشک و علاقه اش به فیلم .
رشته کارگردونی ادامه ایدا ...

و حالا ادامه ماجرا ...




بنی هاشمی سینما تو سال 1349 با فیلم کوتاه 8 میلیمتری " موج " شروع ایکه و همو اول کار جایزه طلایی بهترین فیلم کوتاه ا فستیوال " فیلم های سوپر 8 سینمای آزاد " ایگفت . و نشون ایدا که هنرمندی ان که پشتوانه فرهنگی شایسته ای ایشه و با اگاهی با ذوق سینمایی تلفیق ایکردی.

حسن بنی هاشمی تو 12 سال کار وا دوربین بیش اَ 20 تا فیلم کوتاه داستانی و مستند درست ایکرد و با همکاری رفیک و خو سه جلد کتاب سینما منتشر شوکرد .
همیطو همکاری وا سرویس هنری روزنامه آیندگان ا طریق ترجمه و تهیه مقالات سینمایی ، دستیاری کارگردون تو فیلم "صادق کرده ناصر تقوایی" ، فیلمبرداری فیلم " وهم " ساخته سید محمد عقیلی و .... تو کارنامه خو ایشه . حضور اش تو سینمای آزاد هم نباید ا یاد بکنیم . ای سینما تو سال 45 توسط بصیر نصیبی و همایون پایور و ابراهیم فروزش که همه شو ا رفیک و هم مدرسه ای وی حسن هسترن ، با هدف گسترش سینمای تجربی و حمایت ا فیلمسازون غیر حرفه ای و جوون و تولید فیلم وی هنری شروع و کار ایکه ؛ و بنی هاشمی هم یه تا ا اعضای فعال و مشاور و مدرس ای سینما هسته ، و با وَ رُو کردن ( به پا کردن ) کلاس وی فیلمبرداری و کارگردونی و دعوت ا سینماگرون معروفی مثل : ناصر تقوایی ، بهرام بیضایی ، داریوش مهرجویی و ... بی ای کلاس و رونق و اعبار خاصی شوداده و سینماگرونی مثل : کیانوش عیاری و بهروز افخمی و غیره ا دانش آموزان ای کلاس و هستن .
حسن بنی هاشمی تو سال 1361 تو سِند 33 سالگی که تو اوج هسته ، مجبوری ایران ترک ایکه و تو خارج ا ایران هم خو دگه فرصتی بی نشون دادن استعدادُ خو پیدا نیکه ...
پایون کسمت دُوم

او چیزویی که تو کسمت بعدی اگینیم :
معرفی فیلم وی حسن بنی هاشمی و فیلم شناسی
و جایزه ویی که برنده بودن .
حضور ابراهیم منصفی تو فیلم ....

عکس : حسن بنی هاشمی و ممد عقیلی

راهی دِیریا




راهی دِیریا که بشت جهاز و ناخُدا سَحر

ساحل اَبُوت دل نِگَرُون تا سر بیاتن ای سَفر

دیریا که اَمرو خاهِرَن جلویل نیلی نَ سر اَکُنت
جُومَه ی نیله نیله خُو اَمرُو دِگه نَ گَر اَکنت

گِشِر به مثلِ چُمبُرن گُوشت ماهی ونی کاکُلَه
اَفتُو که اَز نُو سر اَزنت اَکیت نَ دیریا غُلعُله

نَ هُو به مثل پَدری ن عکسِ ستاره تُو شُوُون
اَکیت نَ هُو هلال ماه عینِ کَمندِ اَبروون

دوباره اِنکاس اَکشت سُرمه بَ چهمونی وا ناز
شُوُون غُبر ُو شَرجی ن نَ دیریا صدتا رَمز ُو راز

سُرخی خاک هُرمُزن رُو دَست اَنین مثل حَنیر
اَز دَستِ پُر سِخاوتی روزی اَخارن جوان ُو پیر

اَذُون اَدیت که ناخُدا لِنگِر اَکیت اَز رو جهاز
اَگیت بِه جاشُو ناخُدا هُرُس که بُو غایه نِماز
......
Genow
لینک دانلود همی اهنگ اَ رضا نصیری :
http://wdl.persiangig.com/pages/download/?dl=http%3A%2F%2Fgenow55.persiangig.com%2Freza+nasiri.mp3

خاهِر = ارام ، وقتی که دریا موج نباشه
جلویل = رو سری
نیلَه ، نیلی= ابی
گِشر = نوعی گوشت ماهی که به صخره ها می چسپند و برنده هستند
چُمبُر = دستبند
کاکُلَه = نوعی زینت است که دخترها به گردن می اویزند
پَدری = زیوری طلائی به شکل گل که زنها در پره بینی می گذارند
اِنکاس = ماهی مرکب
چهم = چشم
غُبر = بخار اب ، غبار
حَنیر= حنا
هُرُس = بلند شُو

روزون رفته

یاد روزون رفته عکس استاد نعیمی


مه نه بچـَّم نه دیوونـَه


مه نه بچـَّم نه دیوونـَه

مه عاشق گل پونـَه
مه نه ساده نه گنوغـُم
مه عاشق توم دیوونـَه

مه نه بچـَّم نه گنوغـُم
مه نه لایق دروغـُم
وختی شُفَهمی مـَواتـِت
همه فکر شُکـِه گنوغـُم

دگه بـَسِن پیرُم اِتکـِه
از عاشقی سیرُم اِتکـِه
تو شُوون بی کسی اُم
روسیاهی بارُم اِتکـِه


Photo By Mehrzad Ansaripour



چوک شغو 

گُل دَستَه دَستَه


پَسین بَندر و گُل دَستَه دَستَه

اَ بُوی گُل دگه پرونه مَسته
تُو گُوش گُل شَگُفت بُلبلِ زار
اَگَه بُلبل نَهسته ، گُل نَهستَه
.......
نگارُم به سَفر رَفتن خُدایا
دل اَز دستُم بِدَر رفتن خُدایا
شُوُو روز در خیال فِکر و ذِکُرم
که بی چه بی خَبر رَفتن خُدایا
....
شعر : زنده یاد صالح سنگبر
عکاس : حسین نیک مهر

نامه از دیار بشکرد..(کسمت اخر)

نامه ای اَز دیار بشکرد (کسمت اخر)
شَهداد وا مه و ناخدا اِیسُف خیلی مهربُن هسته و اَ وختی که بی ما ایدیده شَ نتونست خوشحالی خُو زفت بکنت بعد ایکه شهداد پشتا هُند غیر شربت و لیموناد یَ بسته شیرگا هم بی مه ای وارده اولی باری هسته که یتا غریبه بی مه ای همه محبت شَکه و اَ دیدن مه و بَپ ما ای همه خوشحال هسته بی همی مواسته بشته بی شهداد بشناسُم
شُو که رهتیم داخه جهاز مُودی که شهداد هم آجا نشته معلوم هسته که بی جاشو ون خُوب شَ شناخته و همه سربَسری شُو اَنُشت ناخدا وا دیدن شهداد همطو که خنده شَزه وا عربی یَ چیزی بی ای ایگُ شهدا هم وا خنده بَ عربی جواب ایدا ناخدا بی شهداد ایگُ عربی گَپ زدنت خوب بودن ، شهدا همطو که خنده شَزه ایگُ عربی بخته اَ بشکردی گپ اَژنُم (شهداد همیشه ز ، ژ تلفظ شَکه ) همه جاشوون وا شهداد خنده شو ازده ، ناخدا بی شهداد اِیگُ یتا نامه اَ دیار بشکرد اتستن یادم بشت نامه ت هادم ، شهداد حدود ساعت شو هسته که رَه دُکُن نفت فروشی حاجی عبدالقادر که سر بُن دُکُن یتا اتاک کوچک شهداد درستی کرده ، که همه وا شوخی بنگله شهداد نُومی شو داده
بعد رهتن شهدا کبل ایکه مه سوالی راجب شهداد بکنم یتا اَ جاشوون که تازه رو جهاز ناخدا ایسُف جاشو بوده اِیگُ ای بشکردی کِیَ ه ؟ کسی جوابی ندا و همه منتظر هسترن تا ناخدا چیزی بگَت ، چوک امو (یتا اَجاشوون کدیمی ) وا شوخی اِیگُ شهداد رفیک کدیمی ناخدا ن هر غایه جهاز ما خورفکان اَتات اولین کسی که هَدِ ما اتات و همیشه بی ما سر اَزونت شهدادن ، کبلن رو فُرزه حمالی شَکه ولی چن سال پیش ناخدا ایسُف بی او پی حاجی عبدالقادر معرفی ایکه و حلا بودن همه کاره حاجی ، ادم شریفی ن خیلی سالن بی زن و چولَنگونی ای ندیدن نادونم بی چه اَ بشکرد فراری کردن ، مرد شریفی ن مرد شریفی ن !!! نادونم چوک آمو بی چه ای جمله اخری چن بار تکرار ایکه و مث ایکه بُغضی کرده و دگه ساکت بو ، بَعد اِشنوتن ای گپ ون بیشته مواسته اَ شهداد بدُونم ، رو کِو ِ ن جهاز رهتُم ناخُدا نَ خُو َ سرم تُو بغلی اُمنُشت و اُمپرسی شهداد بی چه فرار ایکردن ؟ بی چه زن و چولَنگ ونی ناتونت بگینت ؟ ناخُدا چیزی ای نَگُ و مه بازهم امپرسی بی چه ناتونت بی چُولَنگی بگینت ؟ بعد ده دکیکه ناخُدا که چهمی پر خرص بوده اِیگُ درد غربت و رنج دوری غم سنگینی خدا نصیب هیچ کس نکنت و ادامه ایدا ، شهداد مال منطکه بشکردن چن سال پیش جُندارون بی شهدا وا هفت نفر دگه اَ تیفه ونی اَ روستای انگُهران دَسگر اکنن تا بی مینو شو بیارن بی اوشون بی اِجباری برستن داخه راه جُندارون چن بار بی اوشون بی احترامی اکنن بی اوشون اَگن اجازه تو نین بشکردی گپ بزنی ، یَ شُو نَزیک روستای سِندرک تو مسیر مینُو چارتا اَ جُندارون اَرن جُن شُشتن و فکط یتا جُندار زیر یتا درخت کهور کِشک شدا و چرت شَزه و شهداد و چوک آموش کریمداد اَ پشت سر بی جُندار حمله اکنن و تفنگ اَباری اَکشن و جیمه و تفنگ باکی جُندارون اَسن و دمبال همشهری ون خُو فرار اکنن
ایشون بخاطر ایکه کمته زیر چهم بیان بَ چار گروه دونفری تکسیم ابن تا مدتی بتونن داخه ابادی ون اطراف سر کنن و بعد که اوضاع ارُوم بو دوبار بَ دیارشون برن ، شهداد و کریمداد مدتی اَرن گروگ و سیریک و اَ آجا اتان بندر و بعدی ای پل هُو اتان ، دوتا دگه اَ رفیک ونی بعد چَن ماه بی خو تحویل جُندارمری مینُو اَدن و بعد یَ هفته بعنوان یاغی و راهزن اعدام شو اکنن
ای غایه خُو زوری اَ مه بیشته بو تا نتونم کصه غم انگیز شهداد تا اخری بشنوم
بر عکس روزون پشتری خیلی دیر اَ خُو پا بودُم جاشوون مشغول کار هسترن و ناخدا اِیسُف هم مهمونی هسته ، رام چند ناخدای هندی نشته و چائی شیر شَخارد بَپ ما تا بی مه ایدی اِیگُ بدو نگا کن رام چند بی تو چه ایواردن ، یتا گونی گپ اُمدی رو سطحه جهاز کفته رام چند بی گونی اشاره ایکه و اِیگُ ممفولی نم دونست منظوری چن رو سطحه رَهتُم تا بدونم چن ، بی گونی دَست اُمزه همی غایه یتا اَ جاشوون اَ راه رَسی و اِیگُ بدو نگا کن یَ گونی بادُم زمینی بی تُو شواردن



پسین وا ناخُدا ایسُف و رام چند بی دُکُن حاجی عبدالقادر رَهتیم تو راه بی شهداد اُمدی که دِرام ون نفتی پل شدا و تا اُمدیدی صدا ش اُمکه شهداد ، شهداد هم سر خُو ایچرخُوند همطو که دستی وا لُنگی پاک شَکه تره ما هُند وا ناخدا و رام چند دستی ایدا و بی مه اِیگُ امرو بی چه دیر هُندی ، ناخدا ایسُف اِیگُ اَگَ توا بمون پی شهداد مه کار دفتری و حساب کتاب اُمستی ، صبا به امید خدا تره مسکط حرکت اکنیم

داخه دُکُن نفت فروشی شهداد نشترم که بی مه سردی ایوارد و ایگُ بُخَا گرم ابوت ،داخه دَس دگری یتا پاکت گپ هسته ایگُ بی تون بُبَ داخه جهاز بخا و بی کسی مَدَه ، وا نگاه مهربونی اِیگُ چَن سالتن ، شُم گُ ده سال سر خُو زیری که و اَداخه یتا کارتُن کوچک چن بسته کاغذ جابجائی ایکه و یتا پاکت نامه ایوا صحرا ، اِیگُ دل دَستت نشون هاده هر دوتا دَسُم واز اُمکه همطو که بی دَست ونُم نگا شَکه خرص اَ چهمونی زیر بو کاغذی که دستی هسته طرح دست و پا یتا چولَنگ نَخشی بسته همطو که بُغضی کرده اِیگُ دَستت بُنُس رو عکس ، بَ ارُمی دَسُم اُمنشت رو عکس هر دو یَ اندازه هسترن سرم بُلندُم که اُمدی چهمون شهداد پر خرص ن همطو که گریخ شَکه اِیگُ دُختُم هم سن وسال تون وختی فرارم که دو ماهی هسته و دگه گریخ اینواشت که گپ بزونت ، اولین بار هسته که گریخ یتا ادم گپ مدیده ، مَنَدونسته چه بکنُم سری بلندی که و پیشنو مه ای بوسی و همطو که گریخ شکه ایگُ دلُم شَوا بی دُختُم بغل بکنم و بوسی بکنم مث همه بَپ ون ، گریخ بی مه هم اَمُونی ندا و گریخ اُمکه اولین باری هسته که بی کسی دل مَسُوزنده و وا او گریخ مکه
درد غربت و رنج دوری غم سنگینی که خدا نصیب کسی نکنت
..
نویسنده : گلشن سورو (ناخدا)
برگردون بی بندری Genow

سَر بُن = پشت بام
کِشِک= نگهبانی
کِون(keven)= کابینه و اتاق ناخدای لنج
ممفولی در زبان هندی = بادام زمینی
جُندار = ژاندارم
اجباری = خدمت وظیفه
گروگ = بندری در نزدیکی شهر سیریک
اَنگهران و سندرک = روستاهای بشاکرد ، سندرک در 70 کیلومتری میناب است
گریخ = گریه
درام = بشکه
چُولَنگ = کودک
دِل دست = کف دست
نَخش = نقش